ملاحتلغتنامه دهخداملاحت . [ م َ ح َ ] (ع اِمص ) نمکینی . (غیاث ). مأخوذاز تازی ، زیبایی و دلربا بودن و خوب صورتی و لطافت ونیکویی و زیبایی دهان و چشم و ابرو. (ناظم الاطباء).بانمکی . نمک داری . حسن . خوبی . شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاحة. رجوع به ملاحة شود :
ملاحتفرهنگ مترادف و متضاد۱. جاذبه، جذبه، خوشگلی، دلفریبی، شیرینرفتاری، لطافت ۲. نمکین بودن، بانمک بودن، ملیح بودن ۳. خوبرو بودن، شیرین رفتار بودن
ملاحدلغتنامه دهخداملاحد. [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) خمیده و ناراست و نادرست . || بانفاق و بامکر. || بی دین و از دین برگشته . (ناظم الاطباء).
نمکینیلغتنامه دهخدانمکینی . [ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) شوری . (ناظم الاطباء). نمکین بودن . نمک دار بودن . || ملاحت و خوشگلی . (ناظم الاطباء). خوبی و ملاحت . (آنندراج ).
باملاحتلغتنامه دهخداباملاحت . [ م َ ح َ ] (ص مرکب ) که ملاحت دارد. نمکین . نمک دار. بانمک . || خوش سخن . طیبت گوی . ملیح .