ملایمتلغتنامه دهخداملایمت . [ م ُ ی َ / ی ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) سازواری . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، موافقت و سازواری . (ناظم الاطباء). ملائمة. و رجوع به ملائمة شود. || مجازاً به معنی نرمی . (غیاث ). خوشی و خوبی و نرمی .- باملایمت ؛
ملامتلغتنامه دهخداملامت . [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب . (ناظم الاطباء). سرزنش . سرکوفت . سراکوفت . ذم . لؤم . ملام . توبیخ . تعنیف . تقریع.
ملامتگریلغتنامه دهخداملامتگری . [ م َ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) ملامت گر بودن . سرزنش کردن : برآشفت و برزد بر ابرو گره گشاده زبان در ملامتگری . مولانا مظهر (از آنندراج ).و رجوع به ملامتگر شود.
تشنیعزنلغتنامه دهخداتشنیعزن . [ ت َ زَ ] (نف مرکب ) بدگوی . سرزنش کننده . ملامت گر : مرغ سحر تشنیعزن ، بر قتل مرغ بابزن مرغ صراحی در دهن تریاق غمها داشته . خاقانی .و رجوع به تشنیع و تشنیع زدن شود.
نکوهندهلغتنامه دهخدانکوهنده . [ ن ِ هََ دَ / دِ ] (نف ) سرزنش کننده . (برهان قاطع) (فرهنگ خطی ) (فرهنگ فارسی معین ). عیب جوینده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). عیب کننده . (فرهنگ خطی ). ملامت کننده . ذلیل کننده . حقیرنماینده . تهمت زننده . مفتری . افترازن
ملامتلغتنامه دهخداملامت . [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب . (ناظم الاطباء). سرزنش . سرکوفت . سراکوفت . ذم . لؤم . ملام . توبیخ . تعنیف . تقریع.
ملامتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، طعنه، عتاب، قدح، لوم، نکوهش ۲. سرزنش کردن ≠ ستایش، تمجید
دار ملامتلغتنامه دهخدادار ملامت . [ رِ م َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست : کی باشد و کی تا بروم روز قیامت زین دار ملامت ، بسوی دارسلامت .(از انجمن آرا).
ملامتلغتنامه دهخداملامت . [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب . (ناظم الاطباء). سرزنش . سرکوفت . سراکوفت . ذم . لؤم . ملام . توبیخ . تعنیف . تقریع.