ملاینتلغتنامه دهخداملاینت . [ م ُ ی َ / ی ِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) ملاینة. نرمی کردن . نرمی . خوش رفتاری . مدارا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دستور در لباس ملاینت و مخادعت سخن آغاز کرد و گفت ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص <span class="hl" d
میچلاندگویش اصفهانی تکیه ای: ačelne طاری: ačelna طامه ای: čelne طرقی: ačelna کشه ای: ačilna نطنزی: čelna
ملوندلغتنامه دهخداملوند. [ م َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده محمد است که در بخش طبس شهرستان فردوس واقع است 162 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ملوندلغتنامه دهخداملوند. [ م َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فروغن است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 688 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ملندلغتنامه دهخداملند. [ م ُ ل َ ] (ص )آنکه گوش می دهد و آنکه می شنود و اطاعت می کند. || بسیارگوینده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس )
ملاینةلغتنامه دهخداملاینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) نرمی کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). نرمی کردن با هم . لیان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نرمی وملاطفت کردن . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاینت شود. || نرم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نرمیلغتنامه دهخدانرمی . [ ن َ ] (حامص ) ملاست . (ناظم الاطباء). مقابل زبری . (یادداشت مؤلف ) : مبین نرمی پشت شمشیر تیزگذارش نگر گاه خشم و ستیز. اسدی .پنجم ز ره دست بساوش که بدانی نرمی و درشتی چو ز خر خار گران را. <p class=