ملاییلغتنامه دهخداملایی . [ م ُل ْ لا ] (حامص ) منسوب به ملا و شغل و پیشه ٔ ملا. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملا شود. || تدریس و تعلیم و مکتب داری . (ناظم الاطباء).
اکالیپتوس پُرشاخهEucalyptus gillii, curly malleeواژههای مصوب فرهنگستانگونهای اکالیپتوس درختی چندساقهای به ارتفاع حداکثر 8 متر و با پوست تنۀ صاف و در بخش زیرین با پوست جداشده از تنه و برگهای سبز و خاکستری یا آبی و خاکستری سرنیزهای یا تخممرغی پهن یا به شکل قلب و گلهایی زرد کمرنگ به طول 2 سانتیمتر
زیتونتلخMeliaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای درختی از زیتونتلخیانِ خزاندار با گلهای کوچک معطر و برگهای بلند تقریباً به طول 50 سانتیمتر و دُمبرگی طویل که از جنوب شرقی آسیا تا استرالیا پراکنده هستند
دولفین گویسر بالهبلندGlobicephala melasواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با بدن سیاه و شکم سفید و دارای سر کروی و بدن مخروطی و دم بلند که بالۀ شنایش یکپنجم بدن است
دوپیازهلغتنامه دهخدادوپیازه . [ دُ زَ ] (اِخ ) نام ملایی ظریف بوده است در هند مانند عبید زاکانی . (لغت محلی شوشتر).
قشریلغتنامه دهخداقشری . [ ق ِ ] (ع اِ) پوست منجمد بالای شیر است که به فارسی سرشیر و چربه ٔ شیر نامند و به هندی ملایی . (فهرست مخزن الادویه ).
ورورلغتنامه دهخداورور. [ وِ رُ وِ ] (اِ صوت ) زمزمه و حکایت صوت هر سخن که دانسته نگردد.- امثال :ملایی نیست و ورور، پالاندوزی است و دریای علم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به وروور شود.
سوادفرهنگ مترادف و متضاد۱. ملایی، توانایی خواندن ونوشتن ۲. رونوشت، کپی ۳. پیشنوشته، پیشنویس، مسوده ≠ پاکنویس ۴. نسخه، نسخهاصل ≠ عین ۵. تاریکی ۶. سیاهه، معلومات ۷. جماعت، جمعیت ۸. سیاهی ۹. شهربزرگ ۱۰. شبح
ور و ورلغتنامه دهخداور و ور. [ وِرْرُ وِ ] (اِ) پرحرفی . سخنان پوچ و بیهوده . در تداول ، پی درپی سخن گفتن . حرف زدن . تلقین و تکرار. پرحرفی :ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزی است و دریای علم نه ملایی است و وروور. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود به امثال و حکم دهخدا.