ملتبسلغتنامه دهخداملتبس . [ م ُ ت َ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) پوشیده شده و اشتباه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). درهم و پوشیده و مشکل و مشکوک و مشوش . (ناظم الاطباء). مشتبه . مختلط. درآمیخته . مبهم . پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه ش
ام صیورلغتنامه دهخداام صیور. [ اُم ْ م ِ ص َی ْ یو ] (ع اِ مرکب ) امر ملتبس . (از اقرب الموارد). کار مشتبه .
معتکللغتنامه دهخدامعتکل . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) کار آمیخته و ملتبس . (آنندراج )(از اقرب الموارد). کار مشکل و آمیخته و درهم و ملتبس . (ناظم الاطباء). || گوشه گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دو نر گاو همدیگر سرون زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
کتم کردنلغتنامه دهخداکتم کردن . [ ک َ ک َ ] (مص مرکب ) پوشیدن راز. (ناظم الاطباء). مکتوم کردن . کتمان کردن . تلبیس کردن . ملتبس کردن . استکتام . (یادداشت مؤلف ).- کتم شهادت کردن ؛ امتناع از گواهی دادن . (ناظم الاطباء).
مشتبهةلغتنامه دهخدامشتبهة.[ م ُ ت َ ب ِ هََ ] (ع ص ) ملتبس . پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کارهای مشکل و ماننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مزخرففرهنگ مترادف و متضاد۱. بیمعنی، بیهوده، ترهات، جفنگ، چرت، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مهمل، هجو، یاوه ۲. بیارزش، بیارج، بیاهمیت ۳. آراسته، ملتبس ۴. آراسته شده، مذهب، زراندود