ملحونلغتنامه دهخداملحون . [ م َ ] (ع ص ) دارای غلط و ناراست . (ناظم الاطباء). و رجوع به لحن شود. || توأم با لحن . همراه با آهنگ .- شعرملحون ؛ شعری که با الحان و نغمات و مقامات موسیقی و ضرب و آهنگ و ساز و آواز خوانده شود مانند سرود و ترانه و تصنیف و قول و غزل (قدیم
ملعونلغتنامه دهخداملعون . [ م َ ] (ع ص ) نفرین کرده . ج ، ملاعین . (مهذب الاسماء). رانده و دورکرده از نیکی و رحمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده و دورشده از نیکی و خوارشده و دشنام داده شده .(از اقرب الموارد). لعنت شده و دورشده از رحمت خدا ورانده شده . (ناظم الاطباء). لعین . بنفرین . رج
ملحوناتلغتنامه دهخداملحونات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملحونه ، تأنیث ملحون . اشعاری که با الحان و مقامات موسیقی خوانده شود : به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بر این وزن الحان شریف ساخته و طریق لطیف تألیف کرده اندو عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن
ستیلغتنامه دهخداستی . [ س ِت ْ تی ] (ع اِ) برای خطاب به زن آید، یعنی ای شش جهات من ، یا آن ملحون است و صواب سیدتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : ستی و مهستی را برغزلهاشبی صد گنج بخشی در مثلها. نظامی .هم سرش را شانه میکرد آن ستی
مجردلغتنامه دهخدامجرد. [ م ُ ج َ ر رَ ] (ع ص ) برهنه . عریان . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فلان حسن المجرد؛ فلان در برهنگی خوش و آکنده گوشت است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || برکشیده (تیغ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سیف مجرد؛ شمشیر کشیده . (ناظم الاطباء) (از من
ملحوناتلغتنامه دهخداملحونات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملحونه ، تأنیث ملحون . اشعاری که با الحان و مقامات موسیقی خوانده شود : به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بر این وزن الحان شریف ساخته و طریق لطیف تألیف کرده اندو عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن