ملخچلغتنامه دهخداملخچ . [ م َ ل َ ] (اِ)گیاهی باشد که چون چهارپایان خورند مست گردند. (برهان ). گیاهی است که چون حیوانات بخورند مست شوند. (آنندراج ) (انجمن آرا). گیاهی است که چون حیوان بخورد مست شود. (الفاظ الادویه ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ملخیلغتنامه دهخداملخی . [ م ِ ] (اِخ ) نام کتابی از تورات . (ابن الندیم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاکی . (یادداشت ایضاً). و رجوع به ملاکی و ملخیم شود.
ملخیلغتنامه دهخداملخی . [ م ِ خا ] (ع اِ) دارودان که بدان دارو در بینی ریزند یا نوعی از پوست ستور دریایی که بدان دارو در بینی ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توربین ملخیturboprop, turbopropeller, turboprop engineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی توربین گازی با یک توربین اضافی برای چرخاندن ملخ
مالخلغتنامه دهخدامالخ . [ ل ِ ] (ع ص ) گریزنده و فراری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ).
منجخلغتنامه دهخدامنجخ . [ م ِ ج َ ] (اِ) سنگی باشد که بر فلاخن گذارند و اندازند و به این معنی به جای نون لام هم بر نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). در جهانگیری و رشیدی «ملخچ » به این معنی آمده . رجوع به ملخچ شود.