لغتنامه دهخدا
ملقلق . [ م ُ ل َ ل َ ] (ع ص ) طرف ملقلق ؛ چشم تیزنگاه سبک حرکت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رجل ملقلق ؛ مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد. (از اقرب الموارد). || در تداول عامه ، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خی