ملموحلغتنامه دهخداملموح . [ م َ ] (ع ص ) به گوشه ٔ چشم نگریسته و دزدیده نگاه شده : آورده اند که مر آن پادشه زاده که ملموح نظر او بود خبر کردند. (گلستان ).
ملموءةلغتنامه دهخداملموءة. [ م َ م ُ ءَ ] (ع اِ) دام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جایی که در آن چیزی سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جایی که از آن چیزی برگیرند یا آنجا چیزی پیدا شود. (از اقرب الموارد).
مالمولغتنامه دهخدامالمو. [ م ُ ] (اِخ ) بندری در جنوب سوئد و بر کنار «ارسن » واقع است و 254300 تن سکنه دارد و یکی از مراکز کشتی سازی است . (از لاروس ).
ملمعلغتنامه دهخداملمع. [ م ِ م َ ] (ع اِ) بال مرغ و هما ملمعان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بال مرغ . (ناظم الاطباء).
ملمعلغتنامه دهخداملمع. [ م ُ ل َم ْ م َ ] (ع ص ) اسب ابرش و چپار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسب و جز آن که در بدنش خالها و لکه هایی مخالف رنگ اصلی بدن آن باشد. (از اقرب الموارد). || روشن کرده شده و درخشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : <
مداومتلغتنامه دهخدامداومت . [ م ُ وَ / وِ م َ ] (از ع اِمص ) استدامت . پایداری . ثبات . (ناظم الاطباء). ادامه . (فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن . دوام دادن . پایداری کردن . ثابت قدم
آوردنلغتنامه دهخداآوردن . [ وَ دَ ] (مص ) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب + بردن ) بردن بسوی کسی . ایتاء. اجأه . اِتیان . مقابل بردن : ز چیزی که از بلخ بامی ببردبیاورد و یکسر به گهرم سپرد. فردوسی .بگیریدش از پشت آن پیل مست ب