ملواحلغتنامه دهخداملواح . [ م ِل ْ ] (ع اِ) خروهه و آن مرغی بود که صیاد بر روی دام بندد تا مرغان بر او گرد آیند. (مهذب الاسماء). جغد پای بسته به دام جهت شکار باز و جز آن . (منتهی الارب ). مرغی که به دام بندند تا آن را دیده دیگر مرغان بیایند. (غیاث ) (آنندراج ). جغد پای بسته ٔ در دام جهت شکار ب
ملواحفرهنگ فارسی عمید۱. پرندهای که صیاد پایش را ببندد تا بهوسیلۀ آن پرندۀ دیگر را صید کند.۲. آنچه باعث انحراف دیگری شود؛ منحرفکننده.
ملوحةلغتنامه دهخداملوحة. [ م ُ ح َ ] (ع مص ) شور شدن آب . (ترجمان القرآن ). شور گردیدن آب . ملاحة. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مُلوح ملاحة. (اقرب الموارد). رجوع به ملوح و ملاحة شود. || (اِمص ) شوری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملوحلغتنامه دهخداملوح . [ م َ ] (ع اِ) به لغت شام قطف بحری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الأدویه ). قطف . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 332).
ملوحلغتنامه دهخداملوح . [ م ِل ْ وَ ] (ع اِ) مخفف مِلواح : گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی کنگ اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن . سنائی (دیوان چ مصفا ص 268).رجوع به ملواح شود.
ملوحلغتنامه دهخداملوح . [ م ِل ْ وَ ] (ع ص ) سریعالعطش . مِلواح . مِلیاح . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
ملوحلغتنامه دهخداملوح . [ م ُ ] (ع مص ) شور شدن آب . (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد). و رجوع به مُلوحة و ملاحة شود.
ملوحلغتنامه دهخداملوح . [ م ِل ْ وَ ] (ع اِ) مخفف مِلواح : گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی کنگ اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن . سنائی (دیوان چ مصفا ص 268).رجوع به ملواح شود.
ملوحلغتنامه دهخداملوح . [ م ِل ْ وَ ] (ع ص ) سریعالعطش . مِلواح . مِلیاح . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
خروههفرهنگ فارسی معین(خُ هَ یا هِ) (اِ.) = خروسه . خروسک : جانوری است که صیادان کنار دام بندند تا جانوران دیگر فریب خورده در دام افتند؛ پایدام ، ملواح .
کالبوتلغتنامه دهخداکالبوت . (اِ) مرغی که در دام بندند تا مرغهای دیگر فریب خورده و در دام افتند. (ناظم الاطباء). پایدام . ملواح . خروهه . و رجوع به پایدام شود. || فریب . (ناظم الاطباء).
ملیاحلغتنامه دهخداملیاح . [ م ِل ْ ] (ع ص ) (از « ل و ح ») ستور زود تشنه شونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریعالعطش . مِلواح . مِلْوَح . (اقرب الموارد). و رجوع به ملیاع شود.