مماشاتلغتنامه دهخدامماشات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی رفتن و همراهی کردن . (غیاث اللغات ). || مدارا. (ناظم الاطباء).- مماشات کردن ؛ همراهی کردن در رفتار با کسی .- || مدارا کردن . رجوع به مماشاة شود.
مماشات کردنفرهنگ مترادف و متضادمدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن
مماستلغتنامه دهخدامماست . [ م ُ ماس ْ س َ ] (از ع ، اِمص ) مماسة. ساییده شدن . مس . تلاقی کردن . || تلاقی .
ممشادلغتنامه دهخداممشاد. [ م َ ] (اِخ ) (محمدشاد، محمشاد) ابومنصور محمدبن عبداﷲبن ممشاد نیشابوری (درگذشته به سال 388 هَ . ق .). ادیب و زاهد و از دانشمندان پارسا و پرهیزگار بوده است و جماعتی از دانشمندان و واعظان از او دانش آموخته اند و گویا مصنفات او بیش از سی
ممشادلغتنامه دهخداممشاد. [ م َ ] (اِ) ظاهراً صورتی است از «محمشاد» که آن نیز صورتی از «محمدشاد» است .
مماشات کردنفرهنگ مترادف و متضادمدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن
مدارا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نرمی کردن، ملاطفت کردن، مماشات کردن، تسامح کردن ۲. رفق کردن ۳. کنار آمدن، سازش کردن ۴. بردباری کردن، تاب آوردن
سازگاری داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. همآهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافق بودن ≠ ناهمآهنگ بودن ۲. همدل بودن، مماشات کردن، سازش کردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاریداشتن ۳. تناسب داشتن، همخوانی داشتن ≠ نامتناسب بودن
اهمالفرهنگ مترادف و متضادتسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
مسامحهفرهنگ مترادف و متضاداهمال، تسامح، تساهل، تعلل، تغافل، تکاهل، تهاون، سستی، طفره، غفلت، کاهلی، کوتاهی، مماشات، مماطله ≠ جدیت
مماشات کردنفرهنگ مترادف و متضادمدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن