مماشات کردن

مترادف

مدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن

جست‌وجوی دقیق

مماشات کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

مدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن

جست‌وجوی هم‌آوا

مماشات

لغت‌نامه دهخدا

مماشات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی رفتن و همراهی کردن . (غیاث اللغات ). || مدارا. (ناظم الاطباء).- مماشات کردن ؛ همراهی کردن در رفتار با کسی .- || مدارا کردن . رجوع به مماشاة شود.

مماشات

فرهنگ فارسی عمید

۱. با هم راه ‌رفتن.۲. مدارا کردن.۳. با کسی همراهی کردن.

مماشات

فرهنگ فارسی معین

(مُ) [ ع . مماشاة ] (مص ل .) 1 - مدارا کردن با کسی . 2 - با هم راه رفتن .

مماشات

فرهنگ مترادف و متضاد

اهمال، تسامح، سازگاری، سازش، مدارا، مسامحه، معاطله، مماطله، نرمی، همراهی

مماشات

appeasement

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سیاست کوتاه آمدن در برابر حریف برای تأمین صلح

جست‌وجوی متن

سازگاری کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

بردباری نشان دادن، مماشات کردن، تحمل کردن، همآوازی کردن

مماشات

لغت‌نامه دهخدا

مدارا کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. نرمی کردن، ملاطفت کردن، مماشات کردن، تسامح کردن ۲. رفق کردن ۳. کنار آمدن، سازش کردن ۴. بردباری کردن، تاب آوردن

سازگاری داشتن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. همآهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافق بودن ≠ ناهمآهنگ بودن ۲. همدل بودن، مماشات کردن، سازش کردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاریداشتن ۳. تناسب داشتن، همخوانی داشتن ≠ نامتناسب بودن