ممتعلغتنامه دهخداممتع. [ م ُ م َت ْ ت َ ] (ع ص ) برخورداری یافته . برخوردار : صاحب عباد وقت باد ممتع در اوصف زده در خدمتش اهل هنر چون عباد. سوزنی .ممتع دارش از بخت و جوانی ز هر چیزش فزون ده زندگانی . نظامی
ممتعلغتنامه دهخداممتع. [ م ُ م َت ْ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تمتیع.آنکه منتفع می گرداند. (ناظم الاطباء). بهره دهنده . برخورداری دهنده : بوالقسم خلیک که ندیم امیریوسف بود، مردی ممتع و بکار آمده هم خدمت کسی نکرد. (تاریخ بیهقی ص 255). ||
ممیتةلغتنامه دهخداممیتة. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) فرزندمرده . مؤنث ممیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ممطعةلغتنامه دهخداممطعة. [ م ُ م َطْ طَ / طِ ع َ ] (ع ص ) ناقة ممطعةالضرع ؛ ماده شتری که پستان وی از شیر پر و روان باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ابن مماتیلغتنامه دهخداابن مماتی . [ اِ ن ُ م َم ْ ما ] (اِخ ) قاضی ابوالمکارم اسعدبن خطیر ابی سعید مهذّب . کاتب و شاعر. ناظر دواوین مصر بود و او را مصنفات بسیار است . از جمله قوانین الدواوین و آن در مصر به طبع رسیده و دیگر فاشوش فی احکام قراقوش و کتاب کلیله و دمنه و سیرت سلطان صلاح الدین را بنظم ک
ممتعدلغتنامه دهخداممتعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) رباینده و بشتاب کشنده . (از منتهی الارب ). آنکه بشتاب می کشد و می رباید. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعاد شود.
ممتعضلغتنامه دهخداممتعض .[ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) خشم گیرنده . (از منتهی الارب ). خشمناک . (ناظم الاطباء). خشمگین : بهاءالدوله بدان ممتعض و خشمناک شد و بفرمود تا آن غلام را پوست از سر تا پای بیرون کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). امیر ناصرالدین از بی حفاظی و عذر او ممتعض ش
ممتعللغتنامه دهخداممتعل . [ م َ ت َ ع ِ ] (ع ص ) به شتاب رباینده . (از منتهی الارب ). آنکه به چابکی و شتاب می رباید. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعال شود.
پرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو ۲. تمام، کامل ۳. چاق، قوی ۴. بس، بسیار، بیش، زیاد ۵. بامعلومات ≠ تهی، خالی، کم
صادقیلغتنامه دهخداصادقی . [ دِ ] (اِخ ) محمدبن سرور بکری ، مکنی به ابی السرور. از مشاهیر مورخین قرن یازدهم هجری است . او راست : الروضة الزاهرة فی ولاة مصر و القاهرة که حاوی وقایع تا سال 1036 هَ . ق . و بسیار ممتع است . (از ریحانةالادب ج <span class="hl" dir="l
کاتاکمبلغتنامه دهخداکاتاکمب . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قبرستان های زیرزمینی که عیسویان تا دوره ٔ کنستانتین مورد استفاده قرار میدادند. کاتاکمب های رُم که شامل راهروها و اطاقها و دهلیزها هستند مشهورند و معروفترین آنها عبارتند از کاتاکمبهای «کالیست »، «سنت انیه »، «اوسترانیم »، «پری سیل ». این قبرستانها
ممتعدلغتنامه دهخداممتعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) رباینده و بشتاب کشنده . (از منتهی الارب ). آنکه بشتاب می کشد و می رباید. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعاد شود.
ممتعضلغتنامه دهخداممتعض .[ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) خشم گیرنده . (از منتهی الارب ). خشمناک . (ناظم الاطباء). خشمگین : بهاءالدوله بدان ممتعض و خشمناک شد و بفرمود تا آن غلام را پوست از سر تا پای بیرون کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). امیر ناصرالدین از بی حفاظی و عذر او ممتعض ش
ممتعللغتنامه دهخداممتعل . [ م َ ت َ ع ِ ] (ع ص ) به شتاب رباینده . (از منتهی الارب ). آنکه به چابکی و شتاب می رباید. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعال شود.