ممتلیةلغتنامه دهخداممتلیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ممتلی . پر. آگنده . || زن آگنده گوشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ممتلحلغتنامه دهخداممتلح . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) دروغ با راستی و حق آمیزنده . (از منتهی الارب ). آمیزنده ٔ دروغ با راستی و صداقت . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاح شود.
ممتلعلغتنامه دهخداممتلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) تیزرونده . (آنندراج ). ناقه ٔ تیزرونده یا به رفتار عَنَق (فراخ ) رونده . (از منتهی الارب ). || ازگردن برکشنده پوست گوسپند را. (آنندراج ). || رباینده ٔ چیزی . (آنندراج ). رجوع به امتلاع شود.
ممتلهلغتنامه دهخداممتله . [ م ُ ت َ ل َه ْ ] (ع ص )ممتله العقل ؛ بی خرد و عقل رفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجل ممتله ؛ مرد بی خرد. (از اقرب الموارد).
ممتلیلغتنامه دهخداممتلی ٔ. [ م ُ ت َ ل ِءْ ] (ع ص ) پرشده . (ناظم الاطباء). پر. آگنده . رجوع به امتلاء و ممتلی شود.