ممخوضلغتنامه دهخداممخوض . [ م َ ] (ع ص ) لبن ممخوض ؛ شیر مسکه برگرفته . (ناظم الاطباء). دوغ مسکه برگرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کره و مسکه گرفته شده و دوغ شده . (شرح قاموس ).
ممخضلغتنامه دهخداممخض . [ م ِخ َ ] (ع اِ) مشک شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آوندی که در آن شیر تکان داده و زده می شودتا مسکه و زبد آن بیرون آید. (از اقرب الموارد). تُلُم . شیرزنه . تُلُق . ممخضة. ج ، مَماخِض . (المنجد).