منارهلغتنامه دهخدامناره . [ م َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) منارو جوتره . و فنار. (ناظم الاطباء). نشان که در راه ازسنگ و خشت برپا کنند و در اصل لغت به معنی چراغ پایه باشد ظاهراً وجه تسمیه آن باشد که سابق برای راه یافتن مسافران چراغی بر مناره می افروختند، زیرا که در
منارهلغتنامه دهخدامناره . [ م َ رَ ] (اِخ ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً همان منارةالقرون است که یاقوت در معجم البلدان شرحی درباره ٔ آن دارد : رانده از رحبه دواسبه تا مناره یکسره از سم گوران سر شیران هراسان دیده اند.خاقانی (در شرح منازل و مناسک راه کعبه ، دیو
منارهفرهنگ فارسی عمید۱. جای نور؛ جای روشنایی.۲. سازهای بلند و ستونمانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان میگویند؛ گلدسته.
منارهفرهنگ فارسی معین(مَ رِ) [ ع . منارة ] (اِ.) 1 - ستون بلندی در مساجد برای روشن کردن چراغ . 2 - جای اذان گفتن . ج . مناور، منائر.
منارةلغتنامه دهخدامنارة. [ م َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس به نزدیک شذونة از مرزهای سرقسطه . (از معجم البلدان ). رجوع به الحلل السندسیة شود.
منارةلغتنامه دهخدامنارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) چراغ پایه . ج ، مناور، منارات . (مهذب الاسماء). چراغ پای . (ملخص اللغات ). روشنی جای و چراغ پایه و جای اذان گفتن . ج ، مناور، منائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). موضع نور و ازآن است مناره ٔ کشتیها و چراغدان و مِئْذَنة. ج ، مناور، منائر
منایرةلغتنامه دهخدامنایرة. [ م ُ ی َ رَ ] (ع اِ) (از «ن ی ر») بدی . و گویند: بینهم منایرة؛ ای شر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
منورةلغتنامه دهخدامنورة. [ م ُ ن َوْ وَ رَ ] (ع ص ) تأنیث منور و صفتی است مدینةالنبی را: مدینه ٔ منوره ، مدینةالرسول . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
چل منارهلغتنامه دهخداچل مناره . [ چ ِ م َ رِ ] (اِخ ) عبارت از تخت سلیمان علیه السلام است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تخت سلیمان ، در فارس . (از ناظم الاطباء). || عمارت جمشید را نیز گویند و آن یکصدوچهل ستون بوده و بر بالای آن قصری ساخته بوده اند یکصدوشصت گز. (برهان ). عمارت جمشید را
چهل منارهلغتنامه دهخداچهل مناره . [ چ ِ هَِ م َ رَ ] (اِخ ) چهل منار. نام سابق تخت جمشید. (فرهنگ ایران باستان ص 130) : سیلی از چهل مناره در برگیر.سعدی (صاحبیه ).
مناره ٔ اسکندریهلغتنامه دهخدامناره ٔ اسکندریه . [ م َ رَ / رِ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) یکی از عجایب سبعه ٔ دنیای قدیم ، فانوس دریایی اسکندریه . و رجوع به اسکندریه و فار (اِخ ) (نام جزیره ) و نیز رجوع به معجم البلدان شود.
پل مناره دارلغتنامه دهخداپل مناره دار. [ پ ُ ل ِ م َ رَ ] (اِخ ) نام پلی به حوالی هرات . (حبیب السیر چ طهران اختتام ص 397).
مناره ٔ اسکندریهلغتنامه دهخدامناره ٔ اسکندریه . [ م َ رَ / رِ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) یکی از عجایب سبعه ٔ دنیای قدیم ، فانوس دریایی اسکندریه . و رجوع به اسکندریه و فار (اِخ ) (نام جزیره ) و نیز رجوع به معجم البلدان شود.
چل منارهلغتنامه دهخداچل مناره . [ چ ِ م َ رِ ] (اِخ ) عبارت از تخت سلیمان علیه السلام است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تخت سلیمان ، در فارس . (از ناظم الاطباء). || عمارت جمشید را نیز گویند و آن یکصدوچهل ستون بوده و بر بالای آن قصری ساخته بوده اند یکصدوشصت گز. (برهان ). عمارت جمشید را
چهل منارهلغتنامه دهخداچهل مناره . [ چ ِ هَِ م َ رَ ] (اِخ ) چهل منار. نام سابق تخت جمشید. (فرهنگ ایران باستان ص 130) : سیلی از چهل مناره در برگیر.سعدی (صاحبیه ).