مناعتلغتنامه دهخدامناعت . [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) عزت و عزت نفس و متانت . (ناظم الاطباء). عزت نفس داشتن . علو طبع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناعة. رجوع به مناعة شود. || بزرگ منشی . (ناظم الاطباء) : چونکه به من بنگری ز کبر و مناعت من چه کنم گر ترا ضیاع و عقار ا
مناعتفرهنگ فارسی عمید۱. بلندنظر و عالیطبع بودن.۲. [قدیمی] محکم و استوار بودن؛ پایداری و استقامت داشتن.
مناعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزرگمنشی، بلندنظری، بزرگواری، بلندهمتی، عزتنفس، والاهمتی ۲. بلندنظر بودن ۳. طبع عالیداشتن
مناحتلغتنامه دهخدامناحت . [ م َح ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنحَت . (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منحت شود. || ج ِ مَنحَت ، به معنی اصل و نژاد. گویند: هم کرام المنابت والمناحت . (از اقرب الموارد). رجوع به منحت شود.
پرمناعتلغتنامه دهخداپرمناعت . [ پ ُ م َ ع َ ] (ص مرکب ) که مناعت بسیار دارد. و از مناعت در تداول عوام فارسی زبان کبر خواهند. لکن درعربی مناعت از صفات ممدوحه و بمعنی عزّت نفس است .
پرمناعتلغتنامه دهخداپرمناعت . [ پ ُ م َ ع َ ] (ص مرکب ) که مناعت بسیار دارد. و از مناعت در تداول عوام فارسی زبان کبر خواهند. لکن درعربی مناعت از صفات ممدوحه و بمعنی عزّت نفس است .