مناولتلغتنامه دهخدامناولت . [ م ُ وَ / وِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مناوله . مناولة. چیزی به کسی دادن . به یکدیگر تعارف کردن : یک شیشه ٔ صرف باقی است اگر رغبتی هست تا ساعتی به مناولت آن تزجیه ٔ روزگار کنیم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص <span clas
مناولاتلغتنامه دهخدامناولات . [ م ُ وَ] (ع اِ) ج ِ مناولة : در اثناء مناولات و تضاعیف آن حالات بهرام گور گفت دهقان را که ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 21). رجوع به مناولة و مناولت شود.
منهلتلغتنامه دهخدامنهلت . [ م ُ هََ ل ِ ] (ع ص ) دورشونده . (آنندراج ). دورشده . (ناظم الاطباء). || فراموش کننده . (آنندراج ). فراموش کرده . (ناظم الاطباء). || برغفلت رونده . (آنندراج ). برغفلت رفته . (ناظم الاطباء).
مناولاتلغتنامه دهخدامناولات . [ م ُ وَ] (ع اِ) ج ِ مناولة : در اثناء مناولات و تضاعیف آن حالات بهرام گور گفت دهقان را که ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 21). رجوع به مناولة و مناولت شود.