مناقحةلغتنامه دهخدامناقحة. [ م ُ ق َ ح َ ] (ع مص ) رویاروی جنگ نمودن و خصومت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منافحة. (اقرب الموارد). رجوع به منافحة شود.
مناکحةلغتنامه دهخدامناکحة. [ م ُ ک َ ح َ ] (ع مص ) با کسی نکاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکاح کردن . (آنندراج ). شوهر دادن زن را. نکاح . (ناظم الاطباء).
مناقعلغتنامه دهخدامناقع. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنقَع، به معنی دریاو جایی که در آن آب گرد آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ج ِ منقع. (از اقرب الموارد). ج ِ منقع و مَنقَعَة. (ناظم الاطباء) : و هو ینبت فی القیعان و مناقعالماء. (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مناکحلغتنامه دهخدامناکح .[ م َ ک ِ ] (ع اِ) زنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || نکاح . عروسی . مباشرت با زنان : قوت شهوی ... مبداء جذب منافع و طلب ملاذ از مآکل و مشارب و مناکح و غیر آن بود. (اخلاق ناصری ). مآکل و مشارب و ملابس و مناکح ... نتیجه ٔ غ
منوقةلغتنامه دهخدامنوقة. [ م ُ ن َوْ وَ ق َ ] (ع ص ) مؤنث منوق . (منتهی الارب ). اشتر رفتن آموخته . (مهذب الأسماء). ناقة منوقة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به منوق شود.
مناکحاتلغتنامه دهخدامناکحات . [ م ُ ک َ ] (ع اِ) ازدواجها. عروسیها. (از ناظم الاطباء). ج ِ مناکحة : آنچه راجع بود به اهل منازل به مشارکت مانند مناکحات و... (اخلاق ناصری ). رجوع به مناکحة و مناکحت شود.
مناکحةلغتنامه دهخدامناکحة. [ م ُ ک َ ح َ ] (ع مص ) با کسی نکاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکاح کردن . (آنندراج ). شوهر دادن زن را. نکاح . (ناظم الاطباء).
مناکحتلغتنامه دهخدامناکحت . [ م ُ ک َ / ک ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) نکاح کردن . (غیاث ). مناکحة. رجوع به مناکحة شود. || مأخوذ از تازی ،نکاح . ازدواج . (از ناظم الاطباء) : عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span c