منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ م ُ ن َب ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) تأنیث منبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منبه شود.- ادویه ٔ منبهة ؛ ادویه ٔ محرکه . محرکات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرکة شود.
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ مَم ْ ب َ هََ ] (ع ص ) مشعر و رهنما و گویند: هذا منبعة علی کذا؛ این مشعر بر این کار است ، و هذا منبهة لفلان ؛ این بلندکننده ٔ فلان است و مشعر است به قدر آن . و اشیعوا بالکنی فانها منبهة؛ یعنی به کنیه بخوانید مردمان را زیرا آنها را از گمنامی بدرآورده و بلند می کند قدر
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ مُم ْ ب َ هَِ / مُم ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) حاجت فراموش شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
منبعلغتنامه دهخدامنبع.[ مَم ْ ب َ ] (ع اِ) چشمه و این صیغه ٔ اسم ظرف است از نبوع که به معنی برآمدن آب است از زمین . (غیاث ) (آنندراج ). محل خروج آب . ج ، منابع. (از اقرب الموارد).چشمه . سرچشمه . (ناظم الاطباء) : هرند جویی است بر در جرجان که منبع آن از کوههای ... منفجر
منبهلغتنامه دهخدامنبه . [ م ُ ن َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) بیدارکننده . آگاه سازنده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هشیارکننده : آن منبه که ز تنبیه وی اندر همه عمرهیچ دل در ره دین معدن عصیان نشود. سنائی (دیوان چ مصفا ص <span class="hl" di
محرکةلغتنامه دهخدامحرکة. [ م ُ ح َرْ رِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث محرک . رجوع به محرک شود.- ادویه ٔ محرکه ؛ داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویة منبهه .- علت محرکة ؛ علت فاعله . رجوع به فاعل
ادویهلغتنامه دهخداادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی
اردشیر بابکانلغتنامه دهخدااردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار میسازد ظاهراً هر شهری که تا اندازه ای قابل اعتنا بوده پادشاه کوچکی داشته