منتجلغتنامه دهخدامنتج . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) وقت نتاج آوردن و گویند: اتت الناقة علی منتجها؛ ای الوقت الذی تنتج فیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).هنگام زه آوردن و وقت نتاج آوردن . (ناظم الاطباء).
منتجلغتنامه دهخدامنتج . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نتیجه گرفته . نتیجه گرفته شده : همه ٔ دانشها از این کلمات منتج که بردیوار کاخ افریدون نبشته است . (سندبادنامه ص 337).
منتجلغتنامه دهخدامنتج . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) بچه آورنده . (آنندراج ). زاینده . بچه آورنده . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتاج شود. || نتیجه دهنده . (ناظم الاطباء). نتیجه دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). نتیجه بخش : متابعت او منتج و مثمر محبت
منتشلغتنامه دهخدامنتش . [ م َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لک است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
منثجلغتنامه دهخدامنثج . [ م ِ ث َ ] (ع ص ) خرج فلان منثجاً؛ برآمد ریخ زنان . (منتهی الارب ).ریخ زنان برآمد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منطشلغتنامه دهخدامنطش . [ م َ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 258 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
چشمه منتشلغتنامه دهخداچشمه منتش . [ چ َ م َ م َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج که در 66 هزارگزی شمال باختر قروه و 19 هزارگزی شمال شابلاغی واقع است . تپه ماهوری و سردسیر است و <span class="hl" dir="lt
منتجبلغتنامه دهخدامنتجب . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) برگزیننده و انتخاب کننده و پسندکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه پوست از درخت بازمی کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتجاب شود.
منتجبلغتنامه دهخدامنتجب . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص )برگزیده و مختار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پسندیده و گزیده و مقبول . (ناظم الاطباء) : ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی . سنائی (دیوان چ مصفا ص <span class="
منتجعلغتنامه دهخدامنتجع. [ م ُ ت َ ج َ ] (ع اِ) جای گیاه . (مهذب الاسماء). جستن گاه علف و احسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایگاه آب و گیاه . (غیاث ). منزلی که در آن علف و احسان و نیکویی می جویند. (ناظم الاطباء). جایی که برای جستن آب و گیاه روی بدان کنند. (از اقرب الموارد) :
منتجعلغتنامه دهخدامنتجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن الازدی (متوفی به سال 102 هَ . ق .). از بزرگان قوم خود بود. با یزیدبن مهلب از طاعت آل مروان خارج شد و از طرف یزیدبن مهلب به حکومت منصوب شد و چون یزید به قتل رسید در خراسان به زندان افتاد و با شکنجه ک
منتجعلغتنامه دهخدامنتجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) به طلب آب و علف و منفعت و نیکویی شونده . (آنندراج ). آنکه به طلب آب و علف و نیکویی و منفعت می شود. ج ، منتجعون . و گویند: هؤلاء قوم منتجعون . (ناظم الاطباء) : ایثار می فرمود و بر منتجعان و سؤال می ریختندی . (جهانگشای جوی
منتجب الدینلغتنامه دهخدامنتجب الدین . [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابوالفتوح اسعدبن ابی الفضائل محمود و روضات الجنات ص 101 وقاموس الاعلام ترکی شود.
منتجبلغتنامه دهخدامنتجب . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) برگزیننده و انتخاب کننده و پسندکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه پوست از درخت بازمی کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتجاب شود.
منتجبلغتنامه دهخدامنتجب . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص )برگزیده و مختار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پسندیده و گزیده و مقبول . (ناظم الاطباء) : ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی . سنائی (دیوان چ مصفا ص <span class="
منتجب الدینلغتنامه دهخدامنتجب الدین . [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ] (اِخ ) سالم بن احمد سالم معروف به منتجب نحوی عروضی بغدادی (متوفی به سال 611 هَ . ق .). از علمای نحوی و از ادبای عصر خود و در عروض یگانه بود. وی از استادان یاقوت حموی بود. او راست : ارجوزه ای در نحو، کتابی
منتجب الدینلغتنامه دهخدامنتجب الدین . [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب اسعدبن محمدعجلی اصفهانی . رجوع به اسعدبن ... شود.