منتهزلغتنامه دهخدامنتهز. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) فرصت یابنده و غنیمت شمارکننده یعنی غنیمت داننده و به جنبش دارنده . (غیاث ). فرصت یابنده . (آنندراج ). فرصت یابنده و غنیمت شمرنده . آنکه چیزی را غنیمت می شمرد و پی فرصت می گردد و منتظر و نگران . (ناظم الاطباء). رجوع به انتهاز شود.- <span class
منتهزفرهنگ فارسی معین(مُ تَ هِ) [ ع . ] (اِفا.) فرصت طلب ، کسی که پی فرصت می گردد و آن را غنیمت می شمارد.
منتعشلغتنامه دهخدامنتعش .[ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ به شده از بیماری . (ناظم الاطباء). بهبودیافته . سالم . خوش و سرزنده : سیمجوری چون به قهستان بیاسود و از نکبت منتعش شد به پوشنج رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span class="hl
منتعظلغتنامه دهخدامنتعظ. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) ماده ٔ باز و فراز کننده کس از غایت آزمندی فحل . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). آزمند فحل . (ناظم الاطباء). رجوع به انتعاظ شود.
منتعشفرهنگ فارسی معین(مُ تَ عِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که پای را به هنگام لغزش نگاه می دارد. 2 - آن که پس از افتادن برمی خیزد. 3 - به شده از بیماری ، ناقه .
منتعصلغتنامه دهخدامنتعص . [م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) خشمگین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه پس از افتادن برمی خیزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مرتهزلغتنامه دهخدامرتهز. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) منتهز. مرتهز فرصت ، منتهز فرصت . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعت فاعلی است از ارتهاز . رجوع به ارتهاز شود.
افتراصلغتنامه دهخداافتراص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غنیمت شمردن فرصت را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). منتهز فرصت بودن . (از اقرب الموارد). وقت چیزی چشم داشتن . (المصادر زوزنی ). اغتنام . (تاج المصادر بیهقی ). یقال : «انا مفترص للقائک ». (از اقرب الموارد).
خوابانیدنلغتنامه دهخداخوابانیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) خسبیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). خواباندن . بخواب داشتن . کاری کردن که بخوابد. چون : بچه را خوابانیدم .(یادداشت بخط مؤلف ) : مهد پیل راست کردندو شبگیر وی را در مهد خوابانیدند. (تاریخ
پادشاه خاتونلغتنامه دهخداپادشاه خاتون . [ دْ / دِ ] (اِخ ) صفوةالدین پادشاه خاتون دختر قطب الدین محمد سلطان است از عصمةالدین قتلغ ترکان . و چون این پادشاه خاتون در حرم خویش اباقاخان جای داشت پس از گذشته شدن قطب الدین محمد حکومت کرمان به فرزندان وی تفویض شد و قتلغ ترک
اسکندربکلغتنامه دهخدااسکندربک . [ اِ ک َدَ ب َ ] (اِخ ) نام اصلی وی جورج یا گئورک کاستریوتی است . پدر او یان کاستریوتی ، در زمان فتوحات عثمانیان در روم ایلی ، سمت پرنسی حوالی کرویا یعنی جهت آقچه حصار واقع در آرناؤدستان را داشت . جورج در سال 1414 م . تولد یافت و