منخرقلغتنامه دهخدامنخرق . [ م ُ خ َ رَ ] (ع اِ) منخرق الریاح ؛ بادگذر. (منتهی الارب ). محل وزیدن بادها و بادگذر. (ناظم الاطباء).
منخرقلغتنامه دهخدامنخرق . [ م ُ خ َرِ ] (ع ص ) دریده شونده . (غیاث ). دریده شونده و پاره پاره گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دریده و پاره پاره . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تیزی که پرده های فلک منخرق شودگر عزم برشدن به دماغ جهان کند.کمال الدین
بادگذارلغتنامه دهخدابادگذار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) روزن باد که گذرگاه باد باشد. (آنندراج ). روزنی که روی بر باد بود و بادگیر. (ناظم الاطباء: بادگزار (کذا)). آنجا که همیشه باد درگذرد. منخرق الریح . بادگذر. (منتهی الارب ). || افسانه گو و داستان گو را گویند. (آنندراج ). قصه خوان . (ناظم الاطباء: بادگز
اصباهانلغتنامه دهخدااصباهان . [ اِ ] (اِخ ) معرب اسپاهان است ، و آن شهریست مشهور در عراق و نام اصلی او این است . (برهان ) (آنندراج ).و صاحب منتهی الارب کلمه ٔ اصبهان را بنقل از صاحب قاموس مشتق از اَصَّت الناقة آورده است که بمعنی سخت گردیدن گوشت ناقه و محکم شدن پیوستگی الواح آن و بسیارشیر شدن ناق