منشارلغتنامه دهخدامنشار. [ م ِ ] (ع اِ) اره . (دهار). اره . ج ، مناشیر. (مهذب الاسماء). اره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اره که بدان چوب را قطع کنند. (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : تا بگوید ز لشکر کفارزکریا بریده از منشار. سنائی
منشاردیکشنری عربی به فارسیاره اهن بري , ديد , سخن , لغت يا جمله ضرب المثل , مثال , امثال و حکم , اره , هراسبابي شبيه اره
منشارفرهنگ فارسی معین(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ارّه . 2 - چوب پنجه دار که به وسیلة آن غله را بر باد دهند. 3 - اره ماهی .
مانسارلغتنامه دهخدامانسار. (اِخ ) معمار فرانسوی (1598-1666م .) وی آثار زیبایی از هنر معماری در فرانسه بوجود آورد که از آن جمله است . «هتل وریر« » بانگ دوفرانس »، جلوخان «هتل کارناواله »، قصربلوا و قصر مزون . (از لاروس ).
منشورلغتنامه دهخدامنشور. [ م َ ] (ع اِ) فرمان . (دهار). فرمان شاهی مهرناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرمان پادشاهی و بعضی گویند به معنی فرمان پادشاهی در لطف و عنایت باشد. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حکم و فرمان امیر یا شاهی ، غیر مختوم یعنی سرگشاده . ج ، من
منصورلغتنامه دهخدامنصور. [ م َ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن میرزا بایقرابن معزالدین عمر شیخ بن تیمور گورکانی (متوفی به سال 849 هَ . ق .) پدرش سلطان حسین بایقراست . (از قاموس الاعلام ترکی ).
منشاریلغتنامه دهخدامنشاری . [ م ِ ] (ص نسبی ) اره ای شکل و مانند اره و دندانه دار. (ناظم الاطباء). چون اره .اره ای . (یادداشت مرحوم دهخدا). || درخورِاره . اره کردنی . بریدنی . قابل قطع کردن : بر آن درخت که باد خلاف او بجهدعروس او شود از اضطرار منشاری .کمال ال
منشاریلغتنامه دهخدامنشاری . [ م ِ ] (ص نسبی ) اره ای شکل و مانند اره و دندانه دار. (ناظم الاطباء). چون اره .اره ای . (یادداشت مرحوم دهخدا). || درخورِاره . اره کردنی . بریدنی . قابل قطع کردن : بر آن درخت که باد خلاف او بجهدعروس او شود از اضطرار منشاری .کمال ال