منشافلغتنامه دهخدامنشاف . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة منشاف ؛ شتر ماده ٔ گاه بی شیر و گاه شیردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتری که شیر داشته باشد وگاه بی شیر بود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منسفلغتنامه دهخدامنسف . [ م َ س ِ / م ِ س َ ] (ع اِ) دهن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مناسف . (اقرب الموارد).
منسفلغتنامه دهخدامنسف . [ م ِ س َ ] (ع اِ) سکو که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سکو و اوشین که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (ناظم الاطباء). || در اساس گوید غربال بزرگ . (از اقرب الموارد).
منسیولغتنامه دهخدامنسیو. [ م َ ی ُ ] (اِخ ) منچو. رودی به ایتالیا که 194 هزار گز طول دارد و از دریاچه ٔ گارد می گذرد و نواحی مانتو را آبیاری می کند. (از لاروس ).
منشفلغتنامه دهخدامنشف . [ م ِ ش َ ] (ع اِ) دستمال و رومال . ج ، مناشف . (ناظم الاطباء). رجوع به منشفة شود.
منشفلغتنامه دهخدامنشف . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بچه ٔ نر زاید بعد بچه ٔماده . || سرشیرخوراننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انشاف شود.