منصهلغتنامه دهخدامنصه . [ م ِن َص ْ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) جای ظاهر شدن چیزی ، لهذا به لحاظ همین معنی به معنی تخت یا سریر که عروس را بر آن نشانده جلوه دهند و او را بر داماد و دیگر ناظرین آنجا ظاهر کنند. (غیاث ). منصة : مگر نص خبر را بر منص
منسةلغتنامه دهخدامنسة. [ م َ ن َ س َ ] (ع ص ) کهن سال از هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منسةلغتنامه دهخدامنسة. [ م ِن َس ْ س َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).عصا و چوبدستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منشعلغتنامه دهخدامنشع. [ م ُ ش َع ع ] (ع ص ) گرگ غارت آورنده در گوسفندان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انشعاع شود.
منشعلغتنامه دهخدامنشع. [ م َ ش َ ] (ع مص ) نشع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به نشع شود.
مناصلغتنامه دهخدامناص . [ م َ ناص ص ] (ع اِ) ج ِ مِنَصَّه . تختهای عروسان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). رجوع به منصه شود.
منصةلغتنامه دهخدامنصة. [ م َ ن َص ْ ص َ ] (ع اِ) حجله و خانه ٔ آراسته جهت عروس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
حصن المنصهلغتنامه دهخداحصن المنصه . [ ح ِ نُل ْ م َ ن َص ْ ص َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 2 ص 50).