منصوبلغتنامه دهخدامنصوب . [ م َ ] (ع ص ) بر پای کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر پای کرده و افراخته و بلندشده و نصب شده و نشانده شده . ج ، مناصیب . (ناظم الاطباء). برپاداشته . ایستادانیده . افراشته . برافراخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن تاج سر ملت والا
منسوبلغتنامه دهخدامنسوب . [ م َ ] (ع ص ) دارای نسبت و دارای علاقه و دارای پیوستگی و متعلق و مرتبط و متصل و ملحق شده و مخصوص شده . (ناظم الاطباء). نسبت داده . بسته . بازبسته . وابسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ایا به صورت و سیرت چو آن کجا کردندبرادرانش منسوب ذنب خ
منصوباتلغتنامه دهخدامنصوبات . [ م َ ] (ع ص ، اِ)ج ِ منصوبة. کلماتی که دارای نصب است . در زبان و قواعد عرب اسماء منصوبه دوازده قسم اند: مفعول مطلق ، مفعول به ، مفعول فیه ، مفعول له ، مفعول معه ، حال ، تمیز، مستثنی ̍، خبر افعال ناقصه ، اسم حروف مشبهة بالفعل ، اسم ما و لاء نفی جنس و خبر ما و لاء شب
منصوبهلغتنامه دهخدامنصوبه . [ م َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، ص ، اِ) چیزی برپاکرده شده . منصوبة. || تدبیر کار. (غیاث ) (آنندراج ). || یکی از هفت بازی نرد. (فرهنگ رشیدی ). نام بازی هفتم از هفت بازی نرد. (غیاث ) (آنندراج ). بازی ششم ازهفت بازی نرد. (ناظم الاطباء). || با
منصوبةلغتنامه دهخدامنصوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث منصوب . ج ، منصوبات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصوب و منصوبات شود. || حیله و گویند: «سوی فلان منصوبة» و آن در اصل صفت دام شکار است و سپس در معنی اسم به کار رفته مانند دابة و عجوز. (از اقرب الموارد).
منصوبه بازلغتنامه دهخدامنصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب در عرصه ٔ خشم و ناز. ظهوری (از آنندراج ).<
منصوباتلغتنامه دهخدامنصوبات . [ م َ ] (ع ص ، اِ)ج ِ منصوبة. کلماتی که دارای نصب است . در زبان و قواعد عرب اسماء منصوبه دوازده قسم اند: مفعول مطلق ، مفعول به ، مفعول فیه ، مفعول له ، مفعول معه ، حال ، تمیز، مستثنی ̍، خبر افعال ناقصه ، اسم حروف مشبهة بالفعل ، اسم ما و لاء نفی جنس و خبر ما و لاء شب
منصوبهلغتنامه دهخدامنصوبه . [ م َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، ص ، اِ) چیزی برپاکرده شده . منصوبة. || تدبیر کار. (غیاث ) (آنندراج ). || یکی از هفت بازی نرد. (فرهنگ رشیدی ). نام بازی هفتم از هفت بازی نرد. (غیاث ) (آنندراج ). بازی ششم ازهفت بازی نرد. (ناظم الاطباء). || با
منصوبه بازلغتنامه دهخدامنصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب در عرصه ٔ خشم و ناز. ظهوری (از آنندراج ).<
منصوبه گشایلغتنامه دهخدامنصوبه گشای . [م َ ب َ / ب ِ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه در بازی شطرنج و حل غوامض آن مهارت داشته باشد، و مجازاً مشکل گشا و آنکه بر حل معضلات تواناست . گشاینده ٔ غوامض : میراث ستان هفت کشورمنصوبه گشای چار گوهر. <p
منصوبةلغتنامه دهخدامنصوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث منصوب . ج ، منصوبات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصوب و منصوبات شود. || حیله و گویند: «سوی فلان منصوبة» و آن در اصل صفت دام شکار است و سپس در معنی اسم به کار رفته مانند دابة و عجوز. (از اقرب الموارد).