منطویلغتنامه دهخدامنطوی . [ م ُ طَ ] (ع ص )نوردیده شونده و درهم پیچیده شونده . (غیاث ) (آنندراج ).پیچیده و نوردیده شده . (ناظم الاطباء). درهم نوردیده . درنوردیده . درنوشته . درپیچیده . به هم درپیچیده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر کینه و ضغینه ٔ یکدیگرمنطوی . (مرزبان نامه
منطویفرهنگ فارسی معین(مُ طَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - درپیچیده شونده ، ن وردیده . 2 - در فارسی : حاوی ، مشتمل .
منتویلغتنامه دهخدامنتوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آهنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه در سفر قصد اقامت در یک منزلی مانند کاروانسرا و جز آن را می نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به انتواء شود.
منتولغتنامه دهخدامنتو. [ م َ ] (اِ) نوعی از کیپای کوچک . (فرهنگ رشیدی ). کیپای کوچک را گویند و آن پاره های پوست شکنبه ٔ گوسفند باشد که دوزند و با برنج و مصالح پر سازند و پزند. (برهان ). نوعی از کیپای کوچک است و آن پاره های پوست شکنبه ٔ گوسفند باشد. (آنندراج ) : قیم
منتأیلغتنامه دهخدامنتأی . [ م ُ ت َ آ ] (ع اِ) (از «ن ء ی ») جای دور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جویچه ٔ گرداگرد خرگاه . (منتهی الارب ). گودال ژرف که در دور خیمه می کنند جهت محافظت از آب باران . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منطوعلغتنامه دهخدامنطوع . [ م ُ طَ وِ ] (ع ص ) فرمانبردار. (آنندراج ). مطیع و فرمانبردار و نرم . (ناظم الاطباء).
منطوحلغتنامه دهخدامنطوح . [ م َ ] (ع ص ) سرون زده شده . (آنندراج ). شاخ زده شده . رجوع به مدخل بعد شود.
تبوبلغتنامه دهخداتبوب . [ ت َ ب ْ بو ] (ع اِ) مهلکه . (قطر المحیط) (منتهی الارب ). مهلکه وبیابان خطرناک . (ناظم الاطباء). || آنچه که منطوی بود بر آن دنده ها مانند سینه ، قلب . (از قطر المحیط) آنچه که منطوی باشد بر آن اضلاع . (منتهی الارب ). آنچه که اضلاع بر آن محتوی باشد. (ناظم الاطباء).
محاللغتنامه دهخدامحال . [ م َ حال ل ] (ع اِ) ج ِ محل . جاهای فرود آمدن و جاهای گشادن ، مستعمل میشود بمعنی مطلق جای در این صورت جمع محل است . محال به فتح در اصل محالل بود لام را در لام ادغام کردند محال شد. (غیاث ). ج ِ محل . (ناظم الاطباء). نواحی و اطراف : و چون ردای نو
ارمیالغتنامه دهخداارمیا. [ اِ ] (اِخ ) (نیاحات ...) مرثیه ٔ منطوی است که ارمیا در زمان انهدام اورشلیم تصنیف کرد و مطالب ابواب آن چنین است : باب اول و دوم در بیان بلاهای محاصره ٔ اورشلیم . باب سوم اظهار تأسف و افسوس بر زحماتی که ارمیا خود متحمل شد. باب چهارم ملاحظه ٔ انهدام و خرابی شهر و هیکل
درجلغتنامه دهخدادرج . [ دَ ] (ع اِ) کاغذ و نورد نامه . (منتهی الارب ). آنچه در آن نوشته شود، گویند أنفذته فی درج الکتاب ؛ در طی آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || طومار و پیچ نامه . (دهار). طوماری که خطاط در آن خط نوشته باشد. (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص <span class="hl" dir="
عالم صغیرلغتنامه دهخداعالم صغیر. [ ل َ م ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد انسان است که جهان کوچکی است و منطوی است در آن جهان بزرگ و مقابل عالم کبیر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد که : در تفسیر عالم کبیر و صغیر اختلاف است ، بعضی گویند عالم کبیر عالم فوق آسمانها