منعطفلغتنامه دهخدامنعطف . [ م ُ ع َ طِ ] (ع ص ) خم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده . (ناظم الاطباء). || برگردنده . (غیاث ) (آنندراج ).- منعطف کردن ؛ برگردانیدن . متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اخ
منعطفلغتنامه دهخدامنعطف . [ م ُ ع َ طَ ] (ع اِ) منعطف الوادی ؛ خم رودبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گُنجایة واسط فلهای منعطفflexible intermediate bulk containerواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای انعطافپذیر، معمولاً از جنس پارچه، که هنگامی که پر میشود، نمیتوان آن را بهصورت دستی جابهجا کرد و از آن صرفاً برای حمل مواد خشک استفاده میشود اختـ . گوف منعطف FIBC
گُنجایة واسط فلهای منعطفflexible intermediate bulk containerواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای انعطافپذیر، معمولاً از جنس پارچه، که هنگامی که پر میشود، نمیتوان آن را بهصورت دستی جابهجا کرد و از آن صرفاً برای حمل مواد خشک استفاده میشود اختـ . گوف منعطف FIBC
گُنجایة واسط فلهای منعطفflexible intermediate bulk containerواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای انعطافپذیر، معمولاً از جنس پارچه، که هنگامی که پر میشود، نمیتوان آن را بهصورت دستی جابهجا کرد و از آن صرفاً برای حمل مواد خشک استفاده میشود اختـ . گوف منعطف FIBC