منعقد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بستن ۲. سفت کردن ۳. تنظیم کردن ۴. برپا کردن، برگزار کردن، تشکیل دادن، ترتیب دادن
منعقدلغتنامه دهخدامنعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پ
منعقدفرهنگ فارسی معین(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .
قرارداد منعقد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد منعقد کردن، قرارداد بستن، محضر رفتن، محضری کردن، عهدهدار شدن پیشفاکتور دادن پیمانبستن، قول دادن پذیرفتن، موافقت کردن، توافق کردن
قرارداد از دورdistance contractواژههای مصوب فرهنگستانقراردادی که از راه ارتباطات الکترونیکی منعقد شود
منعقدلغتنامه دهخدامنعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پ
منعقدفرهنگ فارسی معین(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .
منعقدلغتنامه دهخدامنعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ). بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده . (ناظم الاطباء).- منعقداللسان ؛ بسته زبان . (ناظم الاطباء). || معاهده و شرط بسته شده و انجام پذیرفته . (ناظم الاطباء). نهاده (عهد، پ
منعقدفرهنگ فارسی معین(مُ عَ قِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بسته شده ، برقرار شده . 2 - (ص .) سفت شده ، بسته شده .