منعکسلغتنامه دهخدامنعکس . [ م ُ ع َ ک ِ ] (ع ص ) برگردیده و عکس پذیرفته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برگردیده شده مانند صورت در آیینه و یا در آب و عکس پذیرفته و شکل و صورتی که در آیینه و یا در آب افتاده و برگردیده باشد. (ناظم الاطباء). انعکاس یافته . برگشته (صوت ، نور).- <span class="hl
منعکسفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازتابیده، انعکاسیافته ۲. نمایان، پدیدار، نمودار ۳. تابشیافته ۴. برگشته، واژگون ۵. ثبتشده، درجشده
قضیه ٔ منعکسهلغتنامه دهخداقضیه ٔ منعکسه . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ع َ ک ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقدمه ای که به عکس مدعا واقع گردد. (ناظم الاطباء) (اصطلاح منطق )آن قضیه باشد که در وی جزء اول را ثانی و جزء ثانی را اول ق
نقطههای منعکسinverse pointsواژههای مصوب فرهنگستاندو نقطۀ واقع بر قطری از یک دایره یا کره که حاصلضرب فاصلۀ آنها از مرکز برابر با مجذور شعاع باشد و هر دو نقطه نسبت به مرکز دایره یا کره در یک جهت باشند