منهاضلغتنامه دهخدامنهاض . [ م ُ ] (ع ص ) استخوان شکسته بعد گرفتگی . (منتهی الارب ). استخوان شکسته ٔ جبیره کرده که از سر نو آن را بشکنند. (ناظم الاطباء).
منحاتلغتنامه دهخدامنحات . [ م ِ ] (ع اِ) رنده . (دهار). رنده ٔ نجاران . (غیاث ) (آنندراج ). آلت تراشیدن مانند تیشه . مِنحَت . ج ، مناحیت . (از اقرب الموارد). || تیشه ٔ بزرگ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منهیاتلغتنامه دهخدامنهیات . [ م َ هی یا ] (ع ص ، اِ) افعال بد که کردن آنها در شرع منع شده . (آنندراج ) (غیاث ). چیزهای نهی کرده شده و خلاف شرع و ناروا. (ناظم الاطباء).
منهیاتواژهنامه آزادمنکرات، کارهای بد، ناشایسته ها ، ناروا ، آنچه که از جانب شارع ممنوع ویا منع شده است