منیزیلغتنامه دهخدامنیزی . [ م َن ْ ی َ ] (فرانسوی ، اِ) طباشیر فرنگی . تباشیر فرنگی . (یادداشت مرحوم دهخدا). فرمول آن اکسید منیزیوم است . حاجی منیزی که به عنوان دارو به کار می رود کربنات قلیایی منیزیم است . منیزی سیال محلولی از بی کربنات منیزیم است . (فرهنگ اصطلاحات علمی ).
منجیلغتنامه دهخدامنجی . [ م ِ جا ] (ع اِ) هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن . (ناظم الاطباء).
منجیلغتنامه دهخدامنجی . [ م ُ ] (ع ص ) رهاننده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نجات دهنده . رهاکننده . رستگاری دهنده . نجات بخش . رهایی بخش . رهایی دهنده . مقابل مهلک . (یادداشت مرحوم دهخدا) : پس شاه ... گفت اگرچه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی
منزیلغتنامه دهخدامنزی . [ م َ / م ِ ] (اِخ ) نام مملکتی در شمال چین .(ناظم الاطباء). ماچین . مهاچین . (یادداشت مرحوم دهخدا). چین جنوبی که ماچین نیز خوانده می شد در مقابل ختای یعنی چین شمالی . (از تاریخ مغول ص 153 و <span clas
منیزیملغتنامه دهخدامنیزیم . [ م َن ْ ی َ ی ُ] (فرانسوی ، اِ) عنصری است با علامت اختصاری Mg و جرم اتمی 24/312 و عدد اتمی 12. فلزی است سبک با جلای نقره ای به سنگینی ویژه ٔ <span class="hl" dir="l
منیزیومفرهنگ فارسی عمیدفلزی نقرهایرنگ، سبک، غیرقابل تورق و مفتول شدن که در هوا با نور خیرهکنندهای میسوزد و در تهیۀ آلیاژهای سبک و باتریسازی به کار میرود.
منیزیمفرهنگ فارسی معین(مَ یِ یُ) [ فر . ] (اِ.) = منیزیوم : فلزی است سبک و با جلای نقره ای که در هوا به آسانی جلای خود را از دست می دهد و کدر می شود. با نور سفید خیره کننده ای می سوزد و به اکسید منیزیم تبدیل می شود. این فلز از عناصر فراوان طبیعت است ولی به حالت آزاد وجود ندارد.
دارواشلغتنامه دهخدادارواش . [ دارْ ] (اِ) گی . از تیره ٔ لورانتاسه یک گیاه دارویی است که دارای نمک های پتاس ، آهک ، منیزی ، گلوکز، ید وساپونین میباشد. (کارآموزی داروسازی جنیدی ص 189).
بلاکلغتنامه دهخدابلاک . [ ب ِ] (اِخ ) جوزف بلاک ، پزشک و شیمی دان انگلیسی متولد بسال 1722 م . در بوردو، و متوفی بسال 1799 م . وی گازکاربنیک و منیزی را کشف کرد. (از فرهنگ فارسی معین ).
اسکلغتنامه دهخدااسک . [ اَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ ...) چشمه ٔ معدنی است در دماوند که آبهایش قلیائی و دارای بی کربنات و آهک و نمک منیزی و کلرور دوشو و کلرور دوپتاس (یک گرم و سه عشر در یک لیتر) و کربنات دوشو میباشد و موارد استعمال آن درسوءِهضم و امراض معدی ، بطنی ، رماتیسم و غیره است .
مخمرفرهنگ فارسی عمید۱. عاملی که سبب تخمیر شود؛ تخمیرکننده.۲. خمیرمایه.⟨ مخمر آبجو: (شیمی)۱. مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامینهای مختلف که که در کارخانههای آبجوسازی تهیه میشود و مصرف دارویی دارد؛ کفی که از آبجو در هنگام تخم
منیزیملغتنامه دهخدامنیزیم . [ م َن ْ ی َ ی ُ] (فرانسوی ، اِ) عنصری است با علامت اختصاری Mg و جرم اتمی 24/312 و عدد اتمی 12. فلزی است سبک با جلای نقره ای به سنگینی ویژه ٔ <span class="hl" dir="l
منیزیومفرهنگ فارسی عمیدفلزی نقرهایرنگ، سبک، غیرقابل تورق و مفتول شدن که در هوا با نور خیرهکنندهای میسوزد و در تهیۀ آلیاژهای سبک و باتریسازی به کار میرود.
منیزیمفرهنگ فارسی معین(مَ یِ یُ) [ فر . ] (اِ.) = منیزیوم : فلزی است سبک و با جلای نقره ای که در هوا به آسانی جلای خود را از دست می دهد و کدر می شود. با نور سفید خیره کننده ای می سوزد و به اکسید منیزیم تبدیل می شود. این فلز از عناصر فراوان طبیعت است ولی به حالت آزاد وجود ندارد.
سولفات دومنیزیفرهنگ فارسی عمیدنمکی تلخ مزه که از آب دریا و بعضی آبهای معدنی به دست میآید و در طب به عنوان مسهل به کار میرود؛ سولفات منیزیم؛ نمکفرنگی.