مهجوری

mahjuri

معنی

جدایی؛ دوری: ◻︎ مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ: ۹۸۴).

مترادف

جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجران ≠ وصال

جست‌وجوی دقیق

مهجوری

لغت‌نامه دهخدا

مهجوری . [ م َ ] (حامص ) حالت و چگونگی مهجور. جدایی . مفارقت . (ناظم الاطباء). دورافتادگی . دوری : یا داغ مهجوری بر جبین تو کشند یا تاج مقبولی بر سرت نهند. (سعدی ، مجلس چهارم ).ای که مهجوری عشاق روا میداری عاشقان را ز بر خویش جدا میداری . <

مهجوری

فرهنگ فارسی عمید

جدایی؛ دوری: ◻︎ مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ: ۹۸۴).

مهجوری

فرهنگ فارسی معین

( ~. ) (حامص .) جدایی ، دوری .

مهجوری

فرهنگ مترادف و متضاد

جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجران ≠ وصال

جست‌وجوی هم‌آوا

محجوری

دیکشنری فارسی به عربی

اعجاز

مشتاقی و مهجوری

فرهنگ گنجواژه

هجران.

مَهْجُوراً

فرهنگ واژگان قرآن

متروک - ترک شده

مَحْجُوراً

فرهنگ واژگان قرآن

ممنوع شده با تحریم (حجرا محجورا عبارتی بوده که برای دفاع از خود در عرب مرسوم بوده يعني بر تو حرام است که متعرض من شوي ، چون ماه حرام است)

مَحْظُوراً

فرهنگ واژگان قرآن

ممنوع - جلوگيري شده

جست‌وجوی مشابه

مهجوریت

واژه‌نامه آزاد

فراموشی

مشتاقی و مهجوری

فرهنگ گنجواژه

هجران.

جست‌وجوی متن

فراق

فرهنگ مترادف و متضاد

جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ≠ وصال

هجران

فرهنگ مترادف و متضاد

جدایی، دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر ≠ وصال

مفارقت

فرهنگ مترادف و متضاد

انفصال، جدایی، دوری، هجر، فراق، فرقت، مهجوری، هجران، هجرت ≠ وصال

مشتاقی

فرهنگ فارسی عمید

مشتاق بودن؛ آرزومندی: ◻︎ مشتاقی و مهجوری دور از تو، چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ: ۹۸۴).

جدایی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ۲. طلاق ۳. انفکاک ۴. انفصال، برش، قطع ≠ وصال، وصل

جست‌وجوی هم‌آغاز

مهجوریت

واژه‌نامه آزاد

فراموشی

جست‌وجوی هم‌قافیه

مشتاقی و مهجوری

فرهنگ گنجواژه

هجران.

ترجمه مقاله