مواقعاتلغتنامه دهخدامواقعات . [ م ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ مواقعه و مواقعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مواقعه و مواقعت شود.
مواقعتلغتنامه دهخدامواقعت . [ م ُ ق َ / ق ِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) جنگ . حرب . جنگ کردن . حرب کردن : پیش از مواقعت ومصادمت او هزیمت عار دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 414). || آرمیدن با زن . آمیزش . هم بستری
موقعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیacy _, berth, billet, circumstances, footing, locality, location, position, situation, standing, station, tion _