مورمورلغتنامه دهخدامورمور. (اِ مرکب ) حالتی که درمقدمه ٔ تب و لرز در بدن پدید آید. حالتی که پیش از تب و لرز دست دهد مردمان را. سرد شدن تن چنانکه گویی موران بسیار بر بشره در جنبشند. (یادداشت مؤلف ).- مورمور شدن کسی را ؛ حالتی که در بدن پیدا آید پیش از تب لرزه . (یادد
مورمورفرهنگ فارسی عمیدحالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض میشود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن میکند.
حس نملیلغتنامه دهخداحس نملی . [ ح ِس ْ س ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مورمور شدن . احساس مورمور. گزگز. حالت سوزن سوزن شدن .
پراحسیparesthesia/ paraesthesiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال حسی که تظاهر آن بهصورت سوزش یا گزگز یا مورمور است