موسیلاژفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) مادۀ لزجی که در بیشتر گیاهان وجود دارد.۲. مایع لزجی که از حل کردن صمغ در آب فراهم میشود.
ابن موصلایالغتنامه دهخداابن موصلایا. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) امین الدوله ابوسعد علأبن حسین از مشاهیر کتاب و در ادب و شعر بارع . او را دیوان و کتاب منشآتی است . ابن موصلایا در خدمت انشاء خلفاء بنی عباس بود ودر اول دین ترسائی داشت و سپس مسلمانی گزید و به آخر عمر مبتلا بعما گشت و به سال <span class="hl" d
موصلولغتنامه دهخداموصلو. (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقایی ایران ، مرکب از 600 خانوار که در چال قفا مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
امیرخان موصلولغتنامه دهخداامیرخان موصلو. [اَ ن ِ ] (اِخ ) در اوایل قرن دهم هجری حاکم خراسان بود. رجوع به رجال حبیب السیر ص 168، 213، 218، 237، <span class="hl" dir="l
ماشلالغتنامه دهخداماشلا. [ ش َ ] (اِخ ) نام زنی بود که بر بالین عذرا آمد پنداشت مرده است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 19) : زنی مر تن شاه را بد بلازن بدکنش نام او ماشلا.عنصری (لغت فرس ایضاً).
سورنجانفرهنگ فارسی عمیدگیاهی پیازدار، با شاخههای کوتاه، گلهای زرد یا بنفش کوچک، و برگهای دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن، و مادهای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار میرود.
رجل الحمارلغتنامه دهخدارجل الحمار. [ رِ لُل ْ ح ِ ] (ع اِمرکب ) از تیره ٔ کمپوزه وقسمت قابل مصرف گل آن است و ماده ٔ مؤثر آن موسیلاژ، مواد پکتیک میباشد. موارد استعمال : اسپس پکتورال ، اسپس وولنه رر. (از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 198). حشیشةالسعال . فنجیون . فنجریون
گل گاوزبانلغتنامه دهخداگل گاوزبان . [ گ ُ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است مخصوص به گیاهی که برگ آن مانند زبان گاواست و گل آن به گل گاوزبان مشهور است و آنرا به فرنگی بوراش نامند و از تیره ٔ بوراژیناسه میباشد و قسمت قابل مصرف آن گل و مواد مؤثره به نام موسیلاژ نیترات دو پتاسیم و مورد استعما
فلوسلغتنامه دهخدافلوس . [ ف ُ ] (ع اِ) درختی است به ارتفاع 10 تا 15 متر از تیره ٔ سبزی آساها که به حالت وحشی در افریقا و هند و برزیل و جزایر آنتیل و مصر و جنوب ایران میروید. برگهایش بزرگ به طول 30</