موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) وعده جای . (منتهی الارب ). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). جای وعده کردن و وعده دادن . (آنندراج ). وعده گاه . ج ، مواعد. (مهذب الاسماء). مکان پیمان . جای عهد و پیمان . وعده جای . جای وعده . (یادداشت مؤلف ) <span class="
موعدلغتنامه دهخداموعد. [ م َ ع ِ ] (ع مص ) نوید دادن . (منتهی الارب ). وعده دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وعده کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
موعثلغتنامه دهخداموعث . [ م ُ وَع ْ ع َ ] (ع ص ) راه دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مؤحدلغتنامه دهخدامؤحد. [ م ُ ءَح ْ ح ِ ] (ع ص ) موحد. کسی که خداوند عالم را یکی می داند و یکی می گوید. (ناظم الاطباء). یک گرداننده . رجوع به تأحید و موحد شود.
جدول موعدهاmilestone scheduleواژههای مصوب فرهنگستانجدول سطحبندیشدهای که نشاندهندۀ موعدهای اصلی پروژه است
غزوه ٔ بدرالموعدلغتنامه دهخداغزوه ٔ بدرالموعد. [ ع َ وَ ی ِ ب َ رِل ْ م َ ع ِ ] (اِخ ) یا غزوه ٔبدرالصفراء. رجوع به بدرالموعد و بدرالصفراء شود.