مولدلغتنامه دهخدامولد. [ ل ِ ] (ع ص ) امرأة مولد؛ زن زاینده . ج ، موالید، موالد. (ناظم الاطباء). مادر. (آنندراج ). || (از ماده ٔ ایلاد) پدیدآورنده . پیداآورنده . (یادداشت مؤلف ) : سنگ و آهن مولد ایجاد نارزاد آتش زین دو والد قهربار.مولوی
مولدلغتنامه دهخدامولد. [ م َ ل ِ ] (ع اِ) زمان ولادت . (آنندراج ) (غیاث ). هنگام زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هنگام تولد. زایچه . گاه زادن . هنگام زادن . زمان زادن . سال ولادت . تاریخ ولادت . (یادداشت مؤلف ). || جای زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جایی که در آنجا کسی از مادر م
مولدلغتنامه دهخدامولد. [ م َ ل ِ ] (ع مص ) ولاد. ولادة. الادة. (ناظم الاطباء). ولادت . زادن . و رجوع به ولادة شود.
مولدلغتنامه دهخدامولد. [ م ُ وَل ْ ل َ ] (ع ص ) زاییده شده . || تولیدشده و پرورده شده و پیداشده . (ناظم الاطباء). چیزی که از اصلی بیرون آورندش . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || شخص دوتخمه چنانچه پدرش از هند و مادرش از حبش باشد. (غیاث ) (آنندراج ). دورگه . || شخص عجمی که در عرب پرورش یافته باشد
مولدلغتنامه دهخدامولد. [ م ُ وَل ْ ل ِ ] (ع ص ) تولیدکننده و زاینده و پرورنده . (ناظم الاطباء). زاینده : باقلا مولد ریاح است . (یادداشت مؤلف ).- مولداللعاب ؛ گوشت که در بیخ زبان است . (یادداشت مؤلف ).- مولد منی ؛ اغذیه و ادویه که قوت
عصارۀ مالتmalt extractواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از ترکیبات آلی مالت که بهعنوان یک افزودنی غذایی یا در محیط کشت مصرف میشود
نوشابۀ مالتmalt beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که با رقیق کردن عصارۀ مالت و افزودن طعمدهندهها به آن تولید میشود
مؤلتلغتنامه دهخدامؤلت . [ م ُءْ ل ِ ] (ع ص ) کم کننده ٔ حق کسی . (منتهی الارب ). کم کننده (متعدی ). (از اقرب الموارد). || کم شونده (لازم ). (از اقرب الموارد).
مولّدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت مولّد، هستیزا، هستیبخش، بهوجود آورنده خلاق زاینده، زایا سازنده پدیدآورنده، صانع، آفریننده
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی )یکی از هشت خادم نفس نباتی است . (یادداشت مؤلف ).
مولدونلغتنامه دهخدامولدون . [ م ُ وَل ْ ل َ ] (اِخ )شعرای پس از اسلام و عصر جدید، در برابر مخضرمین و جاهلیون . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مدخل بعد شود.
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ م ُ وَل ْ ل َ دَ / دِ ] (از ع ، ص ) تولیدکرده شده . || لغت ازنودرآورده و تازه پیداشده . (ناظم الاطباء).
مولداتلغتنامه دهخدامولدات . [ م ُ وَل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مولدة. تولیدشده ها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تولید شود. || موالید ثلاثه . معدن و نبات و حیوان : چون مدار عمارت و آبادانی و بقای نضارت و حیات مولدات نباتی و حیوانی به آب است ... (از ظفرنامه ٔ یزدی ). و رجوع به
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ م ُ وَل ْ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) نزد طبیبان از قوتهای تن است . یکی از سه قوه ٔ نباتیه . و آن دو دیگر غاذیه و نامیه است . قوه ای است که در جسم هرچه لطیف تر باشد آن را جمع کند تا از آن مجموع مثل آن جسم حاصل کند، چنانکه در نبات ، تخم ، و در حیوان نطفه . (ی
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی )یکی از هشت خادم نفس نباتی است . (یادداشت مؤلف ).
مولدونلغتنامه دهخدامولدون . [ م ُ وَل ْ ل َ ] (اِخ )شعرای پس از اسلام و عصر جدید، در برابر مخضرمین و جاهلیون . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مدخل بعد شود.
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ م ُ وَل ْ ل َ دَ / دِ ] (از ع ، ص ) تولیدکرده شده . || لغت ازنودرآورده و تازه پیداشده . (ناظم الاطباء).
مولداتلغتنامه دهخدامولدات . [ م ُ وَل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مولدة. تولیدشده ها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تولید شود. || موالید ثلاثه . معدن و نبات و حیوان : چون مدار عمارت و آبادانی و بقای نضارت و حیات مولدات نباتی و حیوانی به آب است ... (از ظفرنامه ٔ یزدی ). و رجوع به
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ م ُ وَل ْ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) نزد طبیبان از قوتهای تن است . یکی از سه قوه ٔ نباتیه . و آن دو دیگر غاذیه و نامیه است . قوه ای است که در جسم هرچه لطیف تر باشد آن را جمع کند تا از آن مجموع مثل آن جسم حاصل کند، چنانکه در نبات ، تخم ، و در حیوان نطفه . (ی
دتمولدلغتنامه دهخدادتمولد. [ دُ ] (اِخ ) نام شهرکی در 330 هزارگزی جنوب غربی برلن و 80 هزارگزی جنوب غربی هانور آلمان . (از قاموس الاعلام ترکی ).
پتانسیل مولدgenerator potential, receptor potentialواژههای مصوب فرهنگستانواقطبش ایجادشده در گیرندهای حسی در پاسخ به انواع خاصی از محرکهای فیزیکی
فضای شمارامولدcountably-generated spaceواژههای مصوب فرهنگستانیک فضای بُرداری توپولوژیکی که زیرمجموعهای شمارا آن را تولید میکند