مومسلغتنامه دهخدامومس . [ م ُ وَم ْ م َ ] (ع ص ) شتر هنوز ریاضت نایافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مومسدیکشنری عربی به فارسیقايقي که با قلا ب ماهي ميگيرد , قلا ب انداز , دزد , جيب بر , فاحشه , فاحشه شدن , براي پول خود را پست کردن
مامشلغتنامه دهخدامامش . [ م ِ ] (اِخ ) از ایلهای ساکن اطراف مهاباد است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 109).
موامیسلغتنامه دهخداموامیس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مومسة به معنی زن تبهکار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به مؤمسه شود.
مومساتلغتنامه دهخدامومسات . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مومسة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مومسة شود.
مومسةلغتنامه دهخدامومسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ) زن تباهکار. ج ، مومسات ، موامیس . (منتهی الارب ، ماده ٔ وم س ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شکلدهی مومسانplastic formingواژههای مصوب فرهنگستانانجام دادن همۀ فرایندهای شکلدهی سرامیک در حالت مومسان
کُرنش مومسانplastic strainواژههای مصوب فرهنگستانتغییر شکل مومسان در مرحلۀ بالاتر از تنش تسلیم، که بهصورت کسری یا درصدی از ابعاد اولیه، پیش از وارد آوردن تنش، بیان میشود
مومساتلغتنامه دهخدامومسات . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مومسة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مومسة شود.
مومسةلغتنامه دهخدامومسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ) زن تباهکار. ج ، مومسات ، موامیس . (منتهی الارب ، ماده ٔ وم س ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).