موکوللغتنامه دهخداموکول . [ م َ ] (ع ص ) به دیگری سپرده . (منتهی الارب ). امر موکول ؛ کار به دیگری سپرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. (آنندراج ): زعامت آن ملاعین با طاغوتی که به یحیی معروف بود موکول . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span cla
موکول کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. منوط کردن، وابسته کردن، مشروط کردن ۲. واگذاشتن، واگذاری کردن، محول کردن
موکول کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. منوط کردن، وابسته کردن، مشروط کردن ۲. واگذاشتن، واگذاری کردن، محول کردن
اجل (مع الشد)دیکشنری عربی به فارسیبوقت ديگر موکول کردن , خاتمه يافتن(جلسه) , موکول بروز ديگر شدن , عقب انداختن , بتعويق انداختن , موکول کردن , پست تر دانستن , در درجه دوم گذاشتن