مچالهلغتنامه دهخدامچاله . [ م ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) چیزی در هم فرورفته و فشرده و له و لورده شده . اصلاً این کلمه برای چیزهایی نظیر کاغذ و کهنه بکار می رود، اما گاه ممکن است به طور مجازی آن را برای موجودات جاندار و انسان نیز بکار برند : فلا
مچالهفرهنگ فارسی عمیدچیزی که فشرده و به هم مالیده شده باشد.⟨ مچاله شدن: (مصدر لازم) فشرده و مالیده و له شدن.⟨ مچاله کردن: (مصدر متعدی) فشردن و در هم مالیدن و له کردن.
چمالهلغتنامه دهخداچماله . [ چ ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول عامه ، به معنی پارچه یا لباس یا کاغذ ناصاف و پرچین و چروک . پارچه یا کاغذ درهم مالیده و در هم فشرده . مُچاله . مقابل صاف و صوف . و رجوع به مُچاله و چماله کردن شود.
مآلیهلغتنامه دهخدامآلیه . [ م َ لی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به مآل . (ناظم الاطباء).- امور مآلیه ؛ چیزهای متعلق به آینده از معاش . (ناظم الاطباء).|| (مص جعلی ) دارای مآل بودن . (ناظم الاطباء).
مآلةلغتنامه دهخدامآلة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) فربه و سطبر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مچاله شدنلغتنامه دهخدامچاله شدن . [ م ُ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فشرده شدن در میان مشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچاله شود.
مچاله کردنلغتنامه دهخدامچاله کردن .[ م ُ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در میان مشت فشرده گرد کردن : کاغذ را در مشتش مچاله کرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچاله و مچاله شدن شود.
مچاله شدنلغتنامه دهخدامچاله شدن . [ م ُ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فشرده شدن در میان مشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچاله شود.
مچاله کردنلغتنامه دهخدامچاله کردن .[ م ُ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در میان مشت فشرده گرد کردن : کاغذ را در مشتش مچاله کرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچاله و مچاله شدن شود.