مکاتبلغتنامه دهخدامکاتب . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ مکتب . (دهار) (اقرب الموارد). مکتب ها و مدرسه ها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب شود.
مکاتبلغتنامه دهخدامکاتب . [ م ُ ت َ / م ُ ت ِ ] (ع ص ) آن بنده ای که خویشتن را بخرد. (دهار). آنکه خود را از خواجه بازخرد. (مهذب الاسماء). بنده ٔ بها بر خود بریده . (منتهی الارب ). غلامی که به رضای مالک خود قیمت خود رامتکفل شود که از مزدوری خود به مالک خویش ادا
مکاتبلغتنامه دهخدامکاتب . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) آن که با بنده ٔ خود قرارداد بندد که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. و اگر هر یک از آن دو را (یعنی مالک و بنده را) مُکاتِب یا مُکاتَب بگوئیم رواست زیرا هر یک از آن دو در معنی فاعل و مفعولند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به ماده ٔ قبل
مکاتبفرهنگ فارسی عمیدویژگی غلامی که با رضای مالک خود کار میکند تا قیمت خود را متکلف شود و بعد از مدتی آزاد گردد.
مقاثبلغتنامه دهخدامقاثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) بخششها و عطایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است . (از اقرب الموارد): جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده . (دره ٔ نادره چ شهیدی ص <span cl
مکاتیبلغتنامه دهخدامکاتیب . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مکتوب به معنی نامه و نبشته . (آنندراج ). ج ِ مکتوب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مکتوب شود.
مکاتبةلغتنامه دهخدامکاتبة. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع مص ) نامه نبشتن به یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). به یکدیگر نامه نوشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتبه و مکاتبت شود. || با یکدیگر نوشتن . (از اقرب الموارد). || بنده را فروختن . (تاج المصادر بیهقی ).بنده را بدو ب
مکاتبهلغتنامه دهخدامکاتبه . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِمص ) مکاتبة. نامه نگاری . نامه نویسی . مکاتبت . مراسلت . مراسله : از آن سفر با موکب ظفر بازگردید و مکاتبه ٔ شاه شار از سرگرفت . (ترجمه ٔ
مکاتباتلغتنامه دهخدامکاتبات . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) مراسله ها و نوشتجات . (ناظم الاطباء). ج ِ مکاتبه . نامه نگاریها : پس از آن میان هر دو ملاحظات و مکاتبات پیوسته گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 143). در ا
مکاتبتلغتنامه دهخدامکاتبت . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مکاتبة. نامه نگاری . نامه نویسی . مراسله . یکدیگر را نامه نوشتن : میان امیر مسعود و منوچهربن قابوس والی گرگان و طبرستان پیوسته مکاتبت بود سخت پوشیده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
کمدی اندیشگیcomedy of ideasواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کمدی که در آن نظریهها و مکاتب مختلف فلسفی و فکری و اخلاقی هجو میشوند
اقتصاد دگراندیشheterodox economyواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی پوششی برای اشاره به مکاتب خارج از اقتصاد نوکلاسیک (neoclassic economy)
correspondentsدیکشنری انگلیسی به فارسیخبرنگاران، خبرنگار، مخبر، مکاتب، مکاتبه کننده، طرف معامله، طرف مکاتبه
مکاتبةلغتنامه دهخدامکاتبة. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع مص ) نامه نبشتن به یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). به یکدیگر نامه نوشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتبه و مکاتبت شود. || با یکدیگر نوشتن . (از اقرب الموارد). || بنده را فروختن . (تاج المصادر بیهقی ).بنده را بدو ب
مکاتبهلغتنامه دهخدامکاتبه . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِمص ) مکاتبة. نامه نگاری . نامه نویسی . مکاتبت . مراسلت . مراسله : از آن سفر با موکب ظفر بازگردید و مکاتبه ٔ شاه شار از سرگرفت . (ترجمه ٔ
مکاتباتلغتنامه دهخدامکاتبات . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) مراسله ها و نوشتجات . (ناظم الاطباء). ج ِ مکاتبه . نامه نگاریها : پس از آن میان هر دو ملاحظات و مکاتبات پیوسته گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 143). در ا
مکاتبتلغتنامه دهخدامکاتبت . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مکاتبة. نامه نگاری . نامه نویسی . مراسله . یکدیگر را نامه نوشتن : میان امیر مسعود و منوچهربن قابوس والی گرگان و طبرستان پیوسته مکاتبت بود سخت پوشیده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص