مکرر

mokarrar

معنی

۱. تکرار‌شده؛ دوباره‌انجام‌شده.
۲. بازگوشده.

برابر پارسی

پیاپ

جست‌وجوی دقیق

مکرر

لغت‌نامه دهخدا

مکرر. [ م ُ ک َرْ رَ ] (ع ص ) باربار کرده شده . (غیاث ). باربار کرده شده و بارها گردانیده شده . (آنندراج ). باربار کرده و دوباره کرده . (ناظم الاطباء). دوباره . دوبار. دگرباره . دیگربار. باردیگر. باز. ازنو. نیز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او

مکرر

فرهنگ فارسی عمید

۱. تکرار‌شده؛ دوباره‌انجام‌شده.۲. بازگوشده.

مکرر

دیکشنری فارسی به عربی

ابدي , خلود , متکرر , مستمر

مکرر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

continual, frequent, recurrent, repeated, repetitious, repetitive, serial, twice-told

مکرر

فرهنگ فارسی معین

(مُ کَ رَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) تکرار شده . 2 - (ق .) به دفعات ، بارها.

جست‌وجوی هم‌آوا

مقرر

لغت‌نامه دهخدا

مقرر. [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) قرارداده شده و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). قراریافته و ثبات ورزیده و برقرارشده و برپا و برقرار و معین و قرار داده و قرار داده شده و قرار گرفته و بندوبست شده .(ناظم الاطباء) : از خداوند اندیشند که سایه وحشت وی در دل ای

مقرر

لغت‌نامه دهخدا

مقرر. [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) قرار و آرام دهنده . || برقرارکننده و ثبات ورزنده . || باج و خراج برقرارکننده . || به اقرار آورنده . || بیان کننده و راوی و روایت کننده .(ناظم الاطباء) : محرر این فصول و مقرر این وصول محمد عوفی ... می گوید. (لباب الالباب ،

مکرگر

لغت‌نامه دهخدا

مکرگر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) حیله گر. مکار : دوراندیش ، کاهل ، دروغزن ، مکرگر... (التفهیم ص 325).

مقرر

فرهنگ فارسی عمید

۱. قرار‌دهنده.۲. تقریرکننده؛ بیان‌کننده.

مقرر

فرهنگ فارسی عمید

۱. ثابت و برقرار‌شده؛ قرار‌داده‌شده؛ قرار‌یافته؛ ‌برقرار.۲. تقریر‌شده.&lang; مقرر داشتن: (مصدر متعدی) برقرار کردن؛ معین کردن؛ مقرر کردن.

جست‌وجوی مشابه

مکرراً

لغت‌نامه دهخدا

مکرراً. [ م ُ ک َرْ رَ رَن ْ ] (ع ق ) بارها. به کرات . به دفعات : مکرراً عرایض مشتمل بر شکایات به پایه ٔ سریراعلی می فرستادند. (عالم آرای عباسی ). و رجوع به مکرر شود.

مکررا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

er _, passim, periodically, repeatedly

مکررگویی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rehash

مکرراً

فرهنگ فارسی معین

(مُ کَ رَّ رَ نْ) [ ع . ] (ق .) بارها، به تکرار.

مکررمکرر

فرهنگ مترادف و متضاد

بازگفته، پیاپی، پیدرپی، تکراری، مجدد، واگفته

جست‌وجوی متن

morcellated

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مکرر

frequentable

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مکرر

minaciously

دیکشنری انگلیسی به فارسی

به طور مکرر

manically

دیکشنری انگلیسی به فارسی

به طور مکرر

interspersedly

دیکشنری انگلیسی به فارسی

به طور مکرر

جست‌وجوی هم‌آغاز

مکرراً

لغت‌نامه دهخدا

مکرر بودن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

frequency

مکرر بودن اندیشه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

recur

مکرر بودن خاطره

دیکشنری فارسی به انگلیسی

recur

مکرر نویسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rehash

جست‌وجوی هم‌قافیه

قند مکرر

لغت‌نامه دهخدا

قند مکرر. [ ق َ دِ م ُ ک َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از لبهای معشوق است . (برهان ) : دیده چون آن دو لب شیرین دیدمعنی قندمکرر فهمید. طاهر غنی (از آنندراج ).رجوع به قند شود.

نامکرر

لغت‌نامه دهخدا

نامکرر. [ م ُ ک َرْ رَ ] (ص مرکب ) تکرارناشده . مقابل مکرر. رجوع به مکرر شود : یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرر است .حافظ.

تجنیس مکرر

لغت‌نامه دهخدا

تجنیس مکرر. [ ت َ س ِ م ُ ک َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تجنیس مزدوج شود.

نامکرر

فرهنگ فارسی عمید

آنچه تکرار نشده.

خدمات بیدارباش مکرر

multi-wakeup

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خدمات بیدارباش‍ی که تا زمانی که مشترک آن را غیرفعال نکند اعلام بیدارباش را ادامه می‌دهد

درپیوند

بیشتر بدانید

مکرر

mokarrar

معنی

برابر پارسی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان