مکرمتلغتنامه دهخدامکرمت . [ م َ رُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) بزرگی و نوازش . (غیاث ). بزرگی و جوانمردی و مردمی و نوازش . (ناظم الاطباء). بزرگواری . مردمی . جوانمردی . کرم . کرامت . نواخت . مکرمة. ج ،مکارم . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بخل ، ضحاک و من فریدونم مکرمت
مقرمدلغتنامه دهخدامقرمد. [ م ُ ق َ م َ ] (ع ص ) بناء مقرمد؛ بنائی به خشت پخته و سنگ برآورده .(مهذب الاسماء). به خشت پخته یعنی آجر برآورده . (صراح ). به خشت پخته و سنگ برآورده یا بنای بلند بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حوض مقرمد؛ حوض تنگ . (از اقرب الم
مقرمطلغتنامه دهخدامقرمط. [ م ُ ق َ م َ ] (ع ص ) حروف تنگ نبشته . (حبیش تفلیسی ). خط باریک و تنگ . (زمخشری ). نبشته ٔ درهم و باریک و پهلوی هم نوشته . (ناظم الاطباء). نوعی کتابت ریزو نازک . (تاریخ بغداد ج 9 ص 326). خطی تنگاتنگ .
مقرمطفرهنگ فارسی معین(مُ قَ مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) تنگ و باریک نوشته شده . 2 - (اِ.) نوعی خط که در آن کلمات ریز و باریک و نزدیک هم نویسند.
مکرمت ستایلغتنامه دهخدامکرمت ستای . [ م َ رُ م َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ مکرمت . ستایش کننده ٔ جوانمردی و بزرگواری : کعبه عبادت ستای من شد از ایرادید مرا مکرمت ستای صفاهان .خاقانی .
مکرمهلغتنامه دهخدامکرمه . [م َ رُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) مکرمة. مکرمت : به وقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی حباب وار بدی هفت گنبد خضرا. خاقانی (چ عبدالرسولی ص 10).و رجوع به مکرمت و مکرمة شود.
مکرمت ستایلغتنامه دهخدامکرمت ستای . [ م َ رُ م َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ مکرمت . ستایش کننده ٔ جوانمردی و بزرگواری : کعبه عبادت ستای من شد از ایرادید مرا مکرمت ستای صفاهان .خاقانی .
ذیمکرمتلغتنامه دهخداذیمکرمت . [ م َ رُ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب بخشش .ذیجود. و در عناوین نویسند: خدمت ذیمکرمت فلان ...