مکشاشلغتنامه دهخدامکشاش . [ م ِ ] (ع ص ) شتر با بانگ کشیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعیر مکشاش ؛ شتر معتاد به کشیش و آن بانگ نخستین شتر است . (از اقرب الموارد).
مقساسلغتنامه دهخدامقساس . [ م ِ ] (ع اِ) نام درختی بزرگ است که میوه ٔ بی هسته ٔ گردی دارد که دارای شیره ٔ کم شیرینی است و با آن چسب سازند. (از دزی ج 2 ص 605).
مقصوصلغتنامه دهخدامقصوص . [ م َ ] (ع ص ) بریده . (ناظم الاطباء).- طائر مقصوص الجناح ؛ مرغی که پر او را با گازود بریده باشند. (منتهی الارب ). مرغ بال بریده . (ناظم الاطباء) : طایر اقبال تو مکسورالقلب و مقصوص الجناح ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص
مکسوسلغتنامه دهخدامکسوس . [ م َ ] (ع ص ) نان شکسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خبزمکسوس ؛ نان شکسته . (از اقرب الموارد). || سخت کوفته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به کَس ّ شود.