مگرمجلغتنامه دهخدامگرمج . [ م َ گ َ م َ ] (اِ) نهنگ که به عربی تمساح گویند و این مشترک است در هندی غایتش به جیم فارسی مخلوط است . (آنندراج ). تمساح و تساچه و اژدر. (ناظم الاطباء) : گردن شکسته ای که به نسبت وزیر اوست از پای تا به سر چو مگرمج همه گلوست .<p cla
مرمشلغتنامه دهخدامرمش .[ م ُ رَم ْ م َ ] (ع ص ) رجل مرمش ؛ مرد تباه چشم که پلک چشم وی به نشود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرموزلغتنامه دهخدامرموز. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمز. رجوع به رمز شود. بیان شده به رمز. (ناظم الاطباء). به رمز. دارای رمز : وی بر این سخن مرموز آن خواست که پدر با امیر ماضی ملک خراسان به مرو یافت که سامانیان را بزد و خراسان از دست ما اینجا بشد. (تاریخ بیهقی چ
تساچهلغتنامه دهخداتساچه . [ ت َ چ َ چ ِ ] (اِ) تمساح و نهنگ و دوزن و مگرمج ، که بزبان فرانسه کروکودیل و به زبان رومی کروکودیلس گویند. حیوانی است . ذوالمعاشین ، از طایفه ٔ لزارد و آنچه از این حیوان در رودخانه های بزرگ افریقا دیده می شود، از شش تا هشت متر طول دارد و کله ٔ آن دارای وضع مخصوصی است
