میترافرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - فرشتة موکل بر مهر و محبت . 2 - فرشتة نگهبان راستی و عهد و پیمان . 3 - مظهر روشنایی و فروغ .
میتراواژهنامه آزادالهه مهر و محبت و عشق و دوستی .اسم یکی از دین های دوران مسیح ک رقیب سرسخت دین مسیح بود الهه مهر و محبت و عشق و دوستی .اسم یکی از دین های دوران مسیح ک رقیب سرسخت دین مسیح بود
مترالغتنامه دهخدامترا. [ م ِ ] (اِخ ) مهر. فرشته ٔ فروغ .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به میترا شود.
مترالغتنامه دهخدامترا. [ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. (ناظم الاطباء).
مترائیلغتنامه دهخدامترائی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بیننده خود را در آئینه . (آنندراج ). آن که در جلو آئینه می ایستد تا خود را ببییند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوچار شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندیشه کننده در کاری . (از منتهی الارب ) (از
مطرالغتنامه دهخدامطرا. [ م ُ طَرْ را ] (ع ص ) (از «طرو») تازه و تازگی کرده شده و گاهی مجازاً به معنی مصفا و آبدار. (غیاث ) (آنندراج ). تازه و تازه کرده شده و مصفا و آبدار و پرداخت شده . (ناظم الاطباء) : طبیعت گر درختان را مطرا میکند شایدکه چون گردد مطرا عود قیم
میتراچهرفرهنگ نامها(تلفظ: mitrā čehr) (میترا = مهر ، خورشید + چهر = چهره) ، خورشید چهره ؛ (به مجاز) زیبارو .
میتراچهرفرهنگ نامها(تلفظ: mitrā čehr) (میترا = مهر ، خورشید + چهر = چهره) ، خورشید چهره ؛ (به مجاز) زیبارو .