۱. محوطهای معمولاً دایرهایشکل که چندین خیابان را به هم ارتباط میدهد: میدان مادر.
۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسبدوانی.
۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ.
۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان ترهبار.
۵. مکان قابل رؤیت: میدان دید.
۶. محل و عرصۀ انجام یک کار: میدان فعالیت، میدان عمل.
۷. [مجاز] جنگ؛ نبرد.
〈 میدان دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار میخواهد بکند.
۱. زمین مسابقه، زمینبازی
۲. ساحت، عرصه
۳. فضا
۴. گستره، محوطه
۵. جولانگاه
۶. صحنه، معرکه
۷. رزمگاه، مصافگاه
۸. زمینه فعالیت