میعهلغتنامه دهخدامیعه . [ م َ ع َ ] (ع اِ) ماده ٔ خوشبوی صمغ و سقزی که از یکی از اشجار طایفه ٔ آبنوس اخذ می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به میعة شود.- میعه ٔ سایل ؛ میعه ٔ سایله .- میعه ٔ سایله ؛ آنچه بخودی خود از درخت [ میعة ] تراوش می ک
مححلغتنامه دهخدامحح . [ م َ ح َ ] (ع مص ) محوح . محوحة. کهنه گردیدن جامه . || مندرس گردیدن کتاب . (از اقرب الموارد).
محییهلغتنامه دهخدامحییه . [ م ُح ْ یی ی َ ] (ع ص ) تأنیث محیی . زنده کننده و حیات بخش . (ناظم الاطباء).
مهچهلغتنامه دهخدامهچه . [ م َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر ماه . ماه کوچک . (ناظم الاطباء). مخفف ماهچه . (غیاث اللغات ). هلال . (یادداشت مؤلف ). || سر علم و آن چیزی باشد از طلا و نقره و غیره مدور و صیقل زده که بر سر علم فوج نصب نمایند. (از برهان قاطع) (از غیاث
مهعلغتنامه دهخدامهع. [ م َهََ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ روی و رنگ به رنگ شدن ازعوارض دشوار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مههلغتنامه دهخدامهه . [ م َ هََه ْ ] (ع مص ) نرم گردیدن . || (اِمص ، اِ) سیر نرم . || نرمی . || فروهشتگی . || آهستگی . || زمان . || امید. (منتهی الارب ).
الطستلغتنامه دهخداالطست . [ اَ طَ ] (ع اِ) میعه ٔ هندی ، و میعه نوعی عطر است . (از ناظم الاطباء). رجوع به میعه شود.
لبنافرهنگ نامها(تلفظ: lobnā) (عربی) (در گیاهی) درختی که از آن میعهی سائله به دست میآید ؛ میعه ، سیلان ، روانی [میعه سائله (در قدیم) مادهی رزینی که از درخت میعه و بعضی درختان مناطق حاره به دست میآید و سابقاً مصرف دارویی و صنعتی فراوان داشت.]
آنفهلغتنامه دهخداآنفه . [ ن ِ ف َ ] (ع اِ) آنفه ٔ صِبا، آنفه ٔ شباب ؛ اوّل صِبا. اوّل شباب . میعه ٔ صِبا. میعه ٔ شباب .
اصطفیلغتنامه دهخدااصطفی . [ اَ طَ ](معرب ، اِ) بلغت یونانی صمغی است که مانند عود بسوزد. بعربی میعه ٔ سائله گویند و به عسل لُبن اشتهار دارد. (برهان ) (مخزن الادویه ) (آنندراج ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مأخوذ از یونانی ، میعه ٔ سائله . (ناظم الاطباء)(فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به میعه ٔ سائله شو